جلسه 5 - قدم 11
به نام خدای مهربان ، سلام خدمت شما دوست عزیز و باز هم سپاسگذارخداوندم که به من فرصت داد تا جلسه پنجم از قدم یازدهم رو با هم ادامه بدیم . مبحث سوالات رو با هم ادامه میدیم . گفتم ، گفتم که ذهن ما با سوالات می تونه کنترل بشه . حالا اگر سوال مناسب بپرسیم جواب مناسب می گیریم ، اگر سوال نامناسب بپرسیم جواب نا مناسب مب گیریم . اگر سوال قدرتمند کننده بپرسیم یه سری جواب ها رو می گیریم ، اگر سوال ضعیف کننده بپرسیم یه سری جواب های دیگه ای رو میگیریم .
سوال قدرتمند کننده من چند تا موضوع نوشته بودم از قبل . یه سری ویژگی ها داره . یکی اینکه ایده های خیلی خوبی به شما میده . وقتی سوالات درست باشه جواب ، جواب پر ایده یه . من یه مثال برای شما بزنم . بارها و بارها شده توی همین کار وب سایتمون صحبت هایی که با مدیر فنی داشتیم . مثلا یه ایده ای من داشتم برای یه کاری بهش گفتم ، بعد ایشون رفته مثلا برای کدنویسی اش بهش فکر کرده . بعد اومده گفته مثلا می تونیم این کار رو انجام بدیم . بعد کاری که گفته می خوایم انجام بدیم یه کار عریض و طویل و طولانی و پلاگین ها رو باید دستکاری کنه و کلی کدنویسی روز ها و روزها باید کار کنه تا مثلا اون ایده اش اجرا بشه . بعد من همیشه این کار رو می کنم . می گم که ابراهیم جان بیا بشین ببینیم ما چی می خوایم از این تغییری که می خوایم ایجاد کنیم . این تغییری که می خوایم توی سایت ایجاد کنیم می خواد چه نتیجه ای برای بچه های سایت داشته باشه . بیا نتیجه را بنویسیم بعد با توجه به نتیجه ای که می خوایم ایجاد بشه فکر کن به راه حل . یعنی سوال مناسب بپرسیم ، آقا ما می خوایم چه نتیجه ای توی این تغییری که می خوایم توی سایت ایجاد کنیم بچه ها داشته باشند . این نتیجه رو بنویسیم با توجه به نتیجه با توجه به هدف بیاییم مسیر رو پیدا کنیم . بعد همیشه من وقتی که این سوال رو می پرسم و بهش فکر می کنیم و می گیم خوب می خوایم این تغییره ایجاد بشه توی سایت بعد ایشون میگه اه اگر اینه که من می تونم با یه خط کد کلا مساله را حل کنم . یعنی بارها و بارها توی صحبت هامون ، چون ایشون از یه دید دیگه ای به قضیه نگاه می کنه و کلا از دید کدنویسی نگاه می کنه ، من از دید نتیچه محور نگاه می کنم و راههای ساده تر نگاه می کنم ، بعد وقتی میام یه سوال مناسب می پرسم میگم آقا نتیجه ای که می خوایم ایجاد کنیم اینه ها . ما فقط همین رو می خوایم کار دیگه ای نمی خوایم بکنیم ، این کدی که تو داری بهش فکر میکنی خیلی هم پیچیده است و خیلی هم سخته ، هزار تا کار دیگه هم داره انجام میده ولی من فقط می خوام همین تغییر ایجاد بشه ، تموم شد و رفت . اونم این تغییر برای این هدفه . خیلی موقع ها مثلا من میگم که آقا بیا فلان تغییر رو ایجاد کنیم توی سایت ، بعد من نمی دونم راهش چیه ، یه ایده ای دارم ، مثلا من می گم ، فکر می کنم فلان پلاگین رو تغییر بدیم برای اینکه در واقع این تغییری که من می خوام ایجاد بشه اگر فلان پلاگین رو روش کار کنیم این تغییره ایجاد میشه . بعد که میام سوال رو بهتر می پرسم ، میگم آقا هدف ما اینه که این اتفاق برای کاربرها بیافته ها . بعد که میام سوال رو درست می پرسم جواب اینه که آقا اصلا ما کاری به اون پلاگین نداریم . اگر هدف اینه ما کاری به اون پلاگین نداریم با یه کد نوشتن توی چایلدتم مثلا کلا می تونم مساله را حل کنم . پس سوال قدرتمند کننده یکی از ویژگی هاش اینه که ایده های خیلی خوب به شما میده .
در مورد کسب و کار و بیزینس که اصلا بی نهایت می تونیم از این قانون استفاده کنیم . یعنی بارها و بارها ، همین الان ، همین الان ما برای اینکه این فضا رو آماده کنیم برای فیلمبرداری با عزیز دلم تا اون لحظه ای که می خواستیم فیلمبرداری کنیم هوا آفتابی بود و نور خورسید به اندازه کافی بود که پوشش بده صورت من رو . آقا ما نشستیم پنج دقیقه ، ده دقیقه از فایل که گذشت کلا ابر شد و یع ابر سیاه نمی دونم حالا شما که فکر کنم از اونور میتونید حدس بزنید که چقدر هوا تاریک شده . هوا الان قاعداتا باید روشن باشه ، ولی ابره باعث شده که هوا کاملا تاریک بشه ، ابر باران زایی هم هست که احتمالا تا دقایقی دیگر باران شدیدی خواهیم داشت . بعد خلاصه من گفتم آقا این مساله چطور باید حل بشه . بعد گفتیم خوب یه نوری کیاریم میذاریم اینجا و حالا فیلمبرداری رو شروع می کنیم . این نوره رو که آوردیم ، دیدم که این نوره پایه اش در واقع یکی از اون بازوهاش شکسته . چون خیلی وقته استفاده نشده ، گوشه ای افتاده و احتمالا شکسته . بعد همون موقع من به خودم گفتم که آقا سوال مناسب اینه که من چطور می تونم یه ستاپی داشته باشم اینجا که هم در واقع هر وقت خواستم با یک لحظه با یه بشکن اون ستاپه آماده باشه کار رو انجام بدم ، مثل این نباشه که نور رو الان برداری بذاریم و بعد بشکنه بعد دوباره پبداش کنیم و بیاریم . همیشه بتونم اماده داشته باشم ، همین که در واقع نور ماسبی داشته باشه که اگر خورشید نبود ، چون این فضا اینجا الان جلوی من یه دره ، یه در شیشه ای بزرگه ، قاعدتا این نور باید جواب میداد ، ولی الان میگم ابر اومد دیگه یه اتفاق غیر منتظره . بعد هون لحظه با اون سوال مناسب یه ایده ای به ذهنم رسید . گفتم اقا اصلا چرا نور سرپا نگیریم ، چرا از این نورایی نباشه که پایه های بلند داره و به صورت در واقع الاکلنگی می گن ، چی میگن ، جراثقیلی میگن ، این نورها حرکت میکنه . من یه دونه از اونا سفارش میدم ، پایه اش رو میذارم روی زمین همیشه هم هست ، یه نور قشنگیه ، همیشه هست . هر وقت خواستیم فایل بگیریم یه دقیقه دکمه اش رو می زنیم روشن میشه فایل می گیریم . هر وقت هم خواستیم این نوره اینجا هست و خیلی هم فضای زیبایی رو تو خونه ایجاد میکنه . یعنی برای تمام مسائلمون ما اگر سوال رو از بیس درست بپرسیم به جواب های درست می رسیم . من هزاران هزار مثال دارم برای این که ما اومدیم مثلا یه مساله ای رو می خواستیم حل کنیم ، سواله رو درست پرسیدیم مساله حل شده . تا قبل از اون راه حل نداشتیم ها . ولی وقتی اومدیم گفتیم آقا سوال ، یه سوال درست پیدا کنیم ، آقا ما می خوایم تهش چی بشه ، می خوایم نتیجه چی بشه ، گفتیم آقا نتیجه اینه که می خوایم این اتفاق بیافته . نکنه از یه روش دیگه ای می تونیم این نتیجه را ایجاد کنیم . نکنه اصلا کلا مسیره باید عوض بشه . بنابراین یکی از آیتم هایی که نشون میده سوال قدرتمند کننده است یا نه اینه که ، سواله باعث میشه جواب های خوب یا ایده های خوب یا آگاهی خوب در شما ایجاد بشه یا به یاد شما آورده بشه .
دومین ویژگی یه سوال قدرتمند کننده اینه که تمرکز شما رو همونجور که قبلا گفتم از روی مشکل برمیداره میذاره روی راه حل . این سوال که چرا باید این بلا سر من بیاد ، چرا من انقدر بدبختم ، چرا من بدشانسم ، این سوال سوال ضعیف کننده است ، تمرکز رو روی راه حل نمیذاره ، روی مشکل میذاره . ولی اینکه چطور فروشم رو تو دو ماه آینده تو سه ماه آینده دو برابر کنم ، چطور می تونم محصولات با کیفیت تری تولید کنم ، چطور می تونم در واقع هزینه هام رو کاهش بدم ، چطور می تونم ، یک سوالی که جوابش به جای اینکه روی مشکل تمرکز کنه ، روی راه حل تمرکز کنه . چطور می تونم مثلا وضعیت جسمانی بهتری داشته باشم ، جطور می تونم روابط عاطفیم رو بهتر کنم . پس یکی از ویژگی های سوالهای قدرتمند کننده اینه که تمرکز رو از روی اون مشکل برمیداره و میذاره روی راه حل . سوال مناسب ، سوال قدرتمند کننده ، سوالیه که شما رو به عمل وا میدارد . دیگه من انقدر در مورد عمل کردن که اصلا اومدیم ایه های ایمان و عمل صالح رو توی قرآن بررسی کردیم ، صحبت کردم . سوالی که منجر می شود به عمل . من ساعت ها دوست دارم در مورد این موضوع صحبت کنم ، چون می دونم پاشنه آشیل همه ما هست . آدمهایی که دوست دارند هیچ کاری نکنن و یه کیسه پولی از اون بالا بیافته پایین . آدمهایی که قانون جذب رو اینجوری دریافت کردند ، گفتند قانون جذب یه قانونیه که می شینی فکر میکنی پولدار میشی ، می شینی فکر میکنی پولدار می شی . و من کجای زندگی من ، و بعضی ها مثلا می گن استاد عباس منش یه همچین نگاهی داره نسبت به قانون جذب . اولا کی من یه همچین حرفی رو زدم تو کل برنامه هام ، دوما کجای زندگی من ردی از این قضیه دارید می بینید . من که تمام نتایجم بخاطر عمل کردن بوده ، بخاطر شجاعت هام بوده ، بخاطر رفتن تو دل ترسهام بوده ، کجا من نشستم یه گوشه فکر کنم یه کیسه پولی از اون بالا بیافته پایین . سوال قدرتمند کننده سوالیه که شما رو به عمل وا میداره . سوالیه که شما رو مجبور میکنه حرکتی انجام بدی ، یه تغییری انجام بدی ، یه تصمیمی بگیری که بهش عمل کنی . و بچه ها تا وقتی که عمل کرد شما تغییر نکنه نتایج شما تغییر نمی کنه ها . اگر مثل قبل داری عمل میکنی ، مثل قبل داری نتیجه می گیری . یعنی باورهای مناسب ، من در مورد مثلا بحث شرایط مالیم گفتم دیگه ، توی تهران وقتی داشتیم کار می کردیم از لحاظ مالی من مشکل داشتم ، یه ایده ای اومد ، یعنی سوال همیشه این بود که چطور ، چطور به موفقیت مالی بیشتر برسم ، و جوابی که اومد ، یکی از جواب هایی که اومد این بود که ، که اون جواب هم موقعی اومد که من ترمزم رو برداشتم . من گفتم قبلا حالا یه جایی ، نمی خوام در موردش صحبت کنم ، یه سری ترمز ها داشتم یه سری ذهنیت من درگیر ، فکر من درگیر یه مسائلی بود توی زندگی شخصیم و من هی می خواستم اون رو به زور ، یه آدم دیگه ای رو میخواستم به زور فیکسش کنم . به زور می خواستم متقاعدش کنم و به جای اینکه ذهنم رو بزارم روی مسائل خودم ، می خواستم اون رو تغییر بدم ، اون رو قانع کنم .
و بعد ذهنیتم رو از روی اون برداشتم اصلا شرایط تغییر کرد . یکی از شرایطی که تغییر کرد ، یه سری ایده هایی که بود که به من الهام شد . و اون ایده ها که مثلا حالا توی این موضوع این بود که آقا مثلا دوره های تندخوانی رو برگزار کن یا به این شکل برگزار کن یا تو دوره های تندخوانی که داری برگزار میکنی تغییرات به این شکلی بده ، همشون چیزهایی بود که باید عمل می شد . ای فکر نبود که یه گوشه بشینم فکر کنم که ، من باید تغییر ها رو ایجاد می کردم . سوال مناسب باید منجر بشه به عمل کرد مناسب ، باید منجر بشه به حرکت . من تغییر کردم ، من حرکت کردم ، اون ایده ها اومد من نگفتم عه چه ایده جالبیه حالا بذار ببینیم ، گفتم آقا بریم این ایده را عمل کنیم . برای اون ایده عمل کردن اون ایده یه سری کارها باید انجام می شد ، یه عالمه کار باید انجام می شد . اونا رو انجام دادیم و بعد نتایج مالی تغییر کرد . اون چند میلیاردی که من اون موقع ساختم از عمل کردن به یه ایده بود و تازه وقتی من به اون ایده تند خوانی عمل کردم تو دل اون ایدهه خودش کلی کار دیگه ، ایده های دیگه ای اومد که اونا رو هم عمل کردم ، هی نتایج بزرگ و بزرگ و بزرگ تر شد . این نبود که ما فکر کنیم یه کیسه پول از اون بالا می افته پایین اونم خدا بگه تو فکر کردی منم میندازم پایین . پس سوال مناسب ف سوالیه که شما رو به عمل واداره .
یه ویژگی دیگه سوال های قدرتمند کننده اینه که باعث میشه از اون اتفاق درس بگیرید . این سوال ، سوال خوبیه که از این موضوعی که اتفاق افتاده هر موضوعی که هست چه درسی می تونم بگیرم ، چه درسی می تونم بگیرم . یه ، یه اتفاق ناجالبی افتاد برای من چند وقت پیش که توی یکی از لایو ها هم فقط در همین حد صحبت کردم که اتفاق ناجالب افتاده ، وقتی که رفتم تمپا یه اتفاق ناجالبی افتاد و اینا ، من اولین سوالی که از خودم پرسیدم این بود که چطور می تونم از این اتفاق درس بگیرم ، چه درسی برای من داره ، چی خدا داره به من میگه . واو پسر رعد و برقهایی داره میزنه ، همون ابرهای تاریکی که گفتم ، داره خونه می لرزه ، نمی دونم شما هم احساس می کنید یا نه . خونه ای که روی آبه داره می لرزه از صدای رعد و برق . سوال این بود چه درسی چه آگاهی چه ، چه چیزی خداوند می خواد به من بگه چه کاری میخواد انجام بدم . بعد وقتی که این سوال رو پرسیدم یه عالمه جواب خوب اومد . یه عالمه جواب مناسب اومد . سوال این بود که چه درسی می تونم از این اتفاق بگیرم ، چی می خواد خدا بهم بگه و یه سوال دیگه ، چکار کنم که این اتفاق دوباره تکرار نشه . یعنی یکی از خط قرمز های که من برای خودم مشخص کردم که اینه که یه اشتباهی رو دوبار تکرار کنم . کم هم پیش میاد ، حالا نمی گم پیش نیومده ولی نسبت به بقیه حداقل نسبت به خیلی ها به بدنه جامعه کم پیش میاد که من یه اشتباهی رو دو بار یا سه بار تکرار کنم . وقتی که دلیلش هم اینه که وقتی یه اتفاقی می افته ، یه اشتباهی می کنم ، سریع از خودم می پرسم می گم که چکار کنم که این اتفاق ناجالب یا این اشتباه دوباره تکرار نشه . چه تغییری باید در خودم در شخصیتم در نحوه عملکردم در فکرم ایجاد کنم ، در تصمیماتم در باورهام ایجاد کنم که این اشتباه رو دوباره تکرار نکنم . اینا سوالهای خوبیه . بچه ها این سوالها رو بنویسید ، بچه ها این جلسه رو ، این جلسات سوال رو برای مخصوصا قدم یازده ، این رو باید مزه مزه کنید . یعنی باید قطره قطره گوش کنید . گوش کنید پنج دقیقه اش رو گوش کردید ، سوالها رو بنویسید بعد فکر کنید ، بعد جواب بدید ، برید تو دل سوالها ، برید تو دل جواب ها ، دفتر ها پر کنید ، بعد برید سراغ پنج دقیقه بعدی . هر کدوم از این سوالها در تمام ابعاد زندگی می تونه پرسیده بشه . در مورد روابط در مورد سلامتی در مورد کسب و کار در مورد موفقیت مالی در مورد معنویت در مورد اشتباهاتی که کردیم . یه موقعی هست که شما مسیر نادرستی رو میری ، اگر سوال درستی بپرسی که آقا من چکار کنم که دفعه بعدی این اشتباه رو نکنم ، جواب هایی رو می گیریم که اگر بهشون عمل کنی دیگه اشتباه رو تکرار نمی کنی . موفقیت حاصل تعداد زیاد کار درسته ، انجام دادن تعداد زیادی کار درست و انجام ندادن تعداد زیادی کار غلط ، کار اشتباهه . یعنی موفقیت ، همه اینجوری فکر میکنن طرف یه بار یه حرکتی زد دیگه موفق شد . یا در مورد شکست یه بار اشتباه کرد شکست خورد . من بارها گفتم جهان اینجور عمل نمی کنه . هر کسی توی زمینه ای به موفقیت پایدار ها ، نه یه بار طرف چه می دونم یه مدتی وضعش خوب بوده و دوباره خورده زمین . هر کسی به موفقیت پایدار برسه ، تو روابط عاطفی ، تو سلامتی ، تو مسائل کاری ، تو مسائل مالی ، هر چی به موفقیت پایدار رسیده حاصل ، این موفقیت حاصل تعداد بسیار زیادی کار درسته و انجام ندادن بسیار زیاد کار غلطه ، کار اشتباهی که بقیه انجام میدن . یکی از راههایی که می تونیم اشتباه کمتر بکنیم ، اینه که وقتی یه مساله ای رو اشتباه کردیم به خودمون بگیم چکار کنم دفعه بعد این اتفاق نیافته . شعار من اینه که از یه سوراخ در نهایت یه بار گزیده بشیم نه دوبار . تازه اگر زرنگ باشیم همون یه بار هم گزیده نمی شیم . اگر به الهاماتون گوش کنیم همون یه بار هم اتفاق نمی افته . ولی اگر یه بار اتفاق بیافته اشکالی نداره ، ولی نه دوبار . برای بعضی ها که هزار بار . یعنی یه اشتباهی رو هزار بار تکرار می کنن . یعنی زندگیشون تو روابط عاطفی ، یعنی کپیه ، یعنی روابط عاطفی شون کپیه همدیگه است . مثلا یه سری اشتباه داشتند توی رابطه عاطفیه ، بعد ترکیده رابطه عاطفیه ، بعد دقیقا همون اشتباه رو تو رابطه عاطفی بعدی داشتند ، دوباره ترکیده ، دوباره همون رو دوباره تو بعدی هم داشتند . تو مسائل مالی یه سری اشتباه داشتند بعد اون باعث شکست مالی شده ، بعد همون اشتباه رو دوباره تو بعدی هم دارند ، تو بعدی هم دارند ، تو بعدی هم دارند . که من اصلا مغزم صوت می کشه که بابا آدمها چرا انقدر اشتباه ، یه اشتباه رو تکرار میکنن . بابا تو داری نتیجه این اشتباهت رو می بینی ، چرا دوباره داری تکرارش میکنی .
یکی از بچه ها مثلا ، یکی از بچه ها بود . آقا این همیشه تو الویت دادن کارها اشتباه می کرد . یعنی کارهای غیر مهم و بی اهمیت و اول انجام میداد ، وقت براش میذاشت ، تمرکز براش میذاشت ، یه سری کارها واضح بود که خیلی مهمتره ، خیلی تاثیر گذار تره ، خیلی اهمیت بالاتری داره ، اونا رو میذاشت اگر وقت کنه انجام بده ، بعد همیشه هم ضربه می خورد ، بعد همیشه هم دوباره همین کار رو می کرد . یعنی من می گفتم که آقا مثلا فرض کن ، چه مثالی بزنم . مثلا مهمترین کاری که باید انجام میداد این بود که نامه ای بنویسه یا یه زنگی بزنه به یه کاری که باید انجام بشه ، اون کار رو انجام نمیداد می رفت مثلا یه کارهای بیهوده ای که اصلا ارزش نداشت ، اونا رو انجام میداد ، بعد تموم که می شد تازه می خواست زنگ بزنه به اون شرکته که فلان کار باید انجام بدیم ، بعد که زنگ می زد ساعت کاری تموم شده بود و اونا رفته بودند و دوباره کاره پوست پون می شد می افتاد برای روز بعد . روز بعد به جای اینکه اولین کاری که دوباره انجام میده این باشه که تجربه کسب کنه آقا من دیروز انقدر اینور اونور کردم که مثلا ساعت کاری تموم شد ، دیگه زنگ زدم گوشی رو ورنداشتند ، بیام امروز ساعت هشت صبح از خواب بیدار شدم اولین کاری که می کنم زنگ بزنم به اونا بگم کار رو انجام بدن . فرداش هم دوباره همون مسیر بود ، می رفت دوباره کارهای بیخود انجام میداد ، بعد دوباره موقعی که می خواست زنگ بزنه دوباره ساعت کاری تموم شده بود . یعنی این مثال رو دارم میزنم شاید به نظر شما خیلی خنده دار باشه ها ، ولی اگر یه نگاه بکنیم به زندگی خودمون ، خیلی هامون داریم این کار رو انجام میدیم . بعد من اصلا ، اصلا مونده بودم ، دیگه قاطی کردم سرش ، گفتم آقا من چهار روزه اومدم پیش تو ، توی این چهار روز تو یه اشتباه رو پانصد بار تکرار کردی ، خدا میدونه که روزهایی که من پیش تو نبودم چقدر اشتباهات مختلفی رو داری تکرار می کنی . گقتم برای من دیگه جای سوال نیست که تو چرا توی زندگی توی یه سری مسائل اصلا پیشرفت نکردی . یا چرا انقدر زندگیت داره روی سختی رو به تو نشون میده . بخاطر اینکه تو اصلا درسی نمی گیری از اشتباهاتت پسر خوب . تو همون آدم قبلی هستی . بعد ذهنیتش هم این بود که نه من صبرم زیاده اشکال نداره . صبر من زیاده . که من همون موقع گفتم ببین باورهای نادرست چه می کنه با آدم . اینکه آدم اشتباهاتش رو درست نکنه را ربط بده به صبور بودن و تازه به خودش کردیدت بده ، به خودش تازه اعتبار بده که من آدم خیلی صبوری ام ، حالا هر اتفاقی بیافته ام ، چه می دونم خم به ابرو نمیارم ، حال کارمم انجام میدم ، اشکال نداره من آدم صبوری ام . من صبرم زیاده . در صورتی که اصلا تو چرا باید بلا سرت بیاد که صبرت زیاد باشه . خوب یاد بگیر درس از سری قبل از روز قبل ، دیر انجام دادی این کار مهم رو ، بعدا انجام نشد ، خوب فردا انجامش بده . خیلی مساله هست ها توی زندگی همه ما که درس نمی گیریم از اتفاقات . درس نمی گیریم از اشتباهاتمون . از رفتارهامون مثلا توی برخورد با آدمها ، توی شوخی کردن هم من به شدت درس گرفتم . میگم من یه آدمی بودم که خیلی شرایط سختی داشتم توی کودکی ، خیلی ، به همون نسبت هم خیلی اشتباه کردم ، ولی از یه جایی به بعد سعی کردم اشتیاه رو دوبار تکرار نکنم ، مثلا تو شوخی کردن ها اون موقع که بچه بودم ، خیلی سوتی میدادم ، خیلی مثلا شوخی های نابجا می کردم ، خیلی حرف های ، یعنی جایی که نباید حرفی که نباید شوخی که نباید می زدم ، می کردم . و این باعث شده بود که همیشه یه سری چیزها بترکه تو زندگی من دیگه . بعد از اون نشستم حساب کردم با خودم گفتم که آقا ، ببین این جمله این حرف این شوخی شاید به ظاهر مثلا خنده دار باشه یا متلک جذابی باشه ، ولی داره این احساس رو تو طرف مقایل ایجاد میکنه ها ، بعدش این اتفاق می افته ها . دیدی اون موقع یه همچین حرفی زدی چقدر طرف قاطی شد ، چقدر ناراحتی پیش اومد ، چقدر مسائل به هم خورد . یاد بگیر دفعه بعد یه همچین شوخی هایی رو در یه ، این شوخی ها جاش می شد توی یه فضایی دیگه ای توی جای دیگه ای یه موقعیت دیگه تو شرایط دیگه این جمله رو بگی ها ، این شوخی رو بکنی ها یا این جک رو بگی یا این متلک رو بپرونی ها ، ولی اونجا می شد ، اینجا توی این موقعیت ، توی این لحظه توی این شرایط با این آدم کار اشتباهیه .
و سعی می کردم که هر بار از این اشتباهاتم درس بگیرم و بعد از این خوب تو روابط عاطفی خیلی خیلی پیش رفت کردم . یعنی هر بار تو رابطه عاطفی یاد م یگرفتم که آقا از اشتباهاتم از در واقع رفتارها و بازخوردی که رفتارها میده بیام تجزیه تحلیل کنم و دفعه های بعد با فکر بیشتر ، به قول معروف میگن قبل از اینکه حرف بزنی بچوئش ، خوب . با فکر بیشتر حرف بزنم . و اگر هم فکر نکردم به یه جمله ای حرف نزنم . و این همین حرف نزدن بدون فکر میدونی چقدر کمک کرد توی روابط عاطفی . و بارها و بارها من آدمهایی رو دیدم که توی رابطه ، حالا رابطه منظورم حتما رابطه با جنس مخالف نیست یا رابطه عاطفی عمیق نیست . رابطه با همکار با مردم با اون بقال و چقال و با نمی دونم تو خیابون و با راننده تاکسی و با همه ، دیدم که آقا یه جملات نامربوط در زمان نامربوط میدن و بازخورد نادرستش هم میگیرن ها ، ولی دوباره همون کار رو تکرار می کنن با نفر بعدی هم تکرار می کنن . بعد از خودم می پرسم چرا اینا نمی گیرن قضیه رو ، چرا اینا فکر نمی کنن ، چرا اینا از خودشون ، از اشتباهشون درس نمی گیرن . بخاطر اینکه این سوال رو نپرسیدن از خودشون که الان یه اتفاقی افتاد ناجالب بود ، چکار کنم دفعه بعدی این اتفاق نیافته ، چه درسی رو می تونم بگیرم ، چطور می تونم پیش گیری کنم از این برخورد نادرستم از این متلک نادرستی که پروندم . از این خوشمزه بازی نادرستی که کردم ، از این احساس بدی که به طرف مقابلم دادم و و و و بی نهایت مثال دیگه ای میشه زد . بپرسید از خودتون ، وقتی اشتباهی می کنید ، اشتباه کردن اشکال نداره . آدم تجربه کسب میکنه با اشتباه کردن ، ولی اینکه یه اشتباهی رو بارها و بارها تکرار کنیم ، این خط قرمزتون باشه . بگید آقا نه ، من باید درس بگیرم برم به لول بعدی ، برم به مرحله بعدی .
یه سری سوالهای عملگرا بپرسید ، سوالهایی بپرسید که آقا برای اینکه درآمدم بیشتر بشه چه کاری انجام بدم ، برای اینکه روابط عاطفیم بهتر بشه ، برای اینکه امروز ، امروز چه میدونم از مسیر لذت بخش تری به محل کارم برم چه کاری باید انجام بدم ، برای اینکه امروز خلاقیت بیشتری تو کارم داشته باشم ، چطور می تونم خلاقیت بیشتری داشته باشم ، چه کاری می تونم انجام بدم ، برای اینکه امروز رابطه عاطفی قشنگ تری رو با همسرم تجربه کنم چه کاری می تونم انجام بدم ، و و و سوال های عملگرا بپرسید ، برای اینکه درآمدم رو بیشتر کنم تو ماه آینده چه کاری رو باید انجام بدم ، برای اینکه تو سال آینده وضعیت مالیم بیشتر بشه ، برای اینکه این خونه را داشته باشم ، این ماشین رو داشته باشم ، برای اینکه این شرایط مالی رو داشه باشم ، برای اینکه این سلامتی رو داشه باشم ، چه کاری رو باید انجام بدم ؟ سوالهای عملگرا بپرسید از خودتون و بعد بنویسید جواب هارو . جواب ها تغییر می کنه ها بچه ها ، به مقداری که مدار شما تغییر می کنه جواب ها هم تغییر می کنه ، ما دسترسی نداریم به جواب های خیلی خوب اگر مدارمون پایینه . ولی با پرسیدن سوال . عمل کردن به جواب های تو مدار پایین و رشد کردن و درس گرفتن از اشتباهات ما میاییم تو مدار بالاتر ، تو مدار بالاتر سوال بپرسیم جوابه کاملا متفاوت میشه ها . جواب ها ثابت نیست . یعنی فکر نکنید که اون جوابی که داد ، دو سال پیش به شما داده شده الان اگر اون سوال رو بپرسید همون جواب به شما داده میشه . کاملا جواب متفاوت میشه ، کاملا ایده ها تغییر میکنه ، کاملا راه حل ها بهتر میشه ، خوب . ولی یادتون باشه که آنچه که به شما گفته میشه ، جوابی که به شما داده میشه در مدار خودتونه ، پس اگر داری بهتر و بهتر میشی سواله رو تکرار کن ، چون جوابه بهتر و بهتر خواهد شد .
بریم سراغ یه سری سوال خوب در مورد مسائل مالی . مسائل مالی پاشنه آشیل خیلی از ماها هست و سوال های خوب در مورد مسائل مالی خیلی به ما کمک میکنه . این سوالهایی رو که من میگم رو بنویسید و گفتم بهتون با هر بار تغییر مدارتون جواب ها هم تغییر میکنه و جواب بدبد . هر چند وقت یکبار بیایید به این سوال ها دوباره جواب بدی و جواب ها رو هم بنویسید . نوشتن خیلی کمک میکنه ها ، خیلی کمک می کنه . یه سوال خیلی خوب اینه که چطور می تونم با استفاده از توانایی هام ثروت بسازم ؟ ببین چه توانایی هایی داری ، الان که ماشاالله هزار تا الگو داریم . افرادی که از ، از توانایی رقصیدنشون دارن ثروت میسازن ، از توانایی آواز خوندنشون ثروت میسازن ، از توانایی فیزیک بدنشون دارن ثروت میسازن ، از توانایی نقاشی ، از توانایی نمی دونم ریاضیات شون ، از توانایی حل مساله شون ، از توانایی شیرینی پزی شون و و بی نهایت مثال . الان دیگه دارید می بینید ، دیگه الگو دارید تو زندگیتون که دارن ثروت میسازن . بنویس که من چطور می تونم با استفاده از توانایی هام یا مهارت هام یا ویژگی هایی که دارم ثروت بسازم ؟ گفتم بهتون این سوال جواب های متفاوتی خواهد داشت در مدار های متفاوت ها ، بارها و بارها از این جنس سوالات بپرسید از خودتون . یا مثلا این سوال که چه استعدادی در وجود من هست که با پروروندنش با قدرتمند کردنش می تونم پول بیشتری بسازم ، ثروت بیشتری بسازم ؟ گفتم قبلا هم هیچ کسی توی دنیا نیست که هیچ استعدادی نداشته باشه ، همه ما استعداد توی زمینه های مختلف داریم . هر کسی توی یه زمینه ای داره . بعضی ها تو چندین زمینه دارن . یه کسی هست مثلا توی هوش موسیقیایی خیلی بالاست ، یکی توی مسائل ریاضیاتی خیلی قویه ، یکی توی بحث مسائل ورزشی خیلی خوبه با استعداده ، یکی توی صحبت کردن ، قانع کردن افراد خیلی با استعداده و و و بی نهایت مثال دیگه ای میشه زد . بپرس از خودت که چه استعدادی دارم که اگر بهترش کنم ، اگر روش کار کنم اگر پیشرفت کنم توش می تونم ثروت بیشتری باهاش حلق کنم ؟
سوال قشنگ بعدی اینه که چطور می تونم از زمان های مرده ام استفاده کنم برای اینکه ثروت بیشتری خلق کنم ؟ گفتم بهتون من اون موقع که راننده تاکسی بودم همیشه به خودم می گفتم که آقا من ، اولا که من کار می کردم ، اینم الان خوب شد که گفتیم که اون حرف هم پیش اومد . من راننده تاکسی بودم یه سری هزینه ها داشتم دیگه ، اجاره خونه باید می دادم ، هزینه هایی که داشتم و اینا ، تو بندر عباس . و قانون رو هم داشتم روش کار می کردم ، ولی می دونستم که آقا من باید یه ورودی داشته باشم فعلا ، اینکه بشینم تو خونه ، بشینم به قانون فکر کنم و اینا که برای من نون آب نمیشه که ، من باید یه ورودی داشته باشم یه درآمدی داشته باشم ، ولی تو زمان هایی که دارم کار انجام میدم ، تو زمان های مرده ای که پیش میاد رو ی خودمم کار می کنم . ولی نه اینکه ورودیم رو قطع کنم . یکی از خطرناکترین رفتارهایی که توی بچه ها ، بچه هایی که توی این حوزه دارن کار می کنن می بینم اینه که میان کلا ورودی مالی رو قطع می کنن ، میگن آقا ، ما نه دیکه من فهمیدم پولدار میشم میرن از کار میان بیرون و میشینن گوشه خونه و صبح تا شب مثلا می شینن فایل گوش می کنن و هیچ کاری هم نمی کنن و دیگه خودتون اخر و عاقبتشون رو می دونید . می رسن به انکار و جواب هم نمی ده بعد می گن آقا قانون جواب نداد و بعد میگن آقا اصلا مسیره اشتباه بود و بعد به بدبختی میرسن و همون چیزهایی که دارن رو از دست میدن و کلا زندگی شون نابود میشه . من توی اون شرایطی که خیلی خیلی سخت بود رانندگی کردن توی بندرعباس ، یکی از دلایلی که من به عزیز دلمم گفتم ، گفتم که دلیل اینکه راننده تاکسی بودن برا یمن سخت تر از کارگری کردن بود توی بندرعباس و ناخودآگاه وقتی میخوام از شرایط خیلی درب و داغونم یاد کنم میگم راننده تاکسی بودم ، در صورتی که من قبلش کارگر بودم . یعنی مثلا شاید تو ذهن بچه ها این باشه که اقا مثلا کسی از کارگری به اینجا رسیده اصلا خیلی مثلا هیوج تر باشه ، بزرگ تر باشه این تغییره تا اینکه بگن یکی از راننده تاکسی ، چون راننده تاکسی بالخره تاکسی داشته بالخره یه درجه از کارگر بالاتر بوده ، خوب . ولی دلیلش اینه که من زمانی که کارگر بودم اونقدر اذیت نشدم تا زمانی که راننده تاکسی بودم . خیلی بیشتر اذیت شدم زمان ، بحث هوا ، بحث پلیس ، بحث ماموران تاکسی رانی ، بحث دعواها با مردم ، بحث ها با مردم سر کرایه ها و و و بحث خرابی ماشین اون پیکان دنده ارژانتینی همه اینها روی همدیگه جمع شده بود و باعث شده بود تجربه تلخ و سختی داشته باشم از اون دوره راننده تاکسی . ولی با این حال من داشتم کار میکردم و توی زمان های مردم ، یعنی اون زمانی که رانندگی می کردم فایل گذاشته بودم گوش میکردم . کتاب هایی که می خوندم ، صحبت هایی خودم می فهمیدم درک میکردم ، فایل های صوتی که بود می ذاشتم گوش می کردم . یعنی اینجوری نبود ، یادمه کتابی بود به نام نکته های کوچک زندگی نوشته اچ جکسون بران ، بعد اون رو من نشستم با ،دو تا جلد داشت ، نشستم دونه به دونه نکته هاش رو صدام رو ضبط کردم و اونا رو گوش می کردم ، خوب . و و خیلی کتاب های دیگه ای بود ، کتاب پنیر و کتاب های دیگه .
یعنی توی اون زمان ها ، سوال این بود که چطور از زمانم استفاده کنم برای بهره وری بیشتر از زمان های مرده ام استفاده کنم برای بهره وری بیشتر . ببینید چقدر زمان مرده دارید که می تونید روش کار کنید و باهاش پول بسازید و روی خودتون کار کنید و پیشرفت خودتون کار کنید و در نهایت ثروت هم بیاد تو زندگی تون . و یادتون باشه قرار نیست که ما به یه نقطه ای برسیم که ورودی مالی نداشته باشیم و خودمون رو با این جمله گول بزنیم که اشکال نداره من دارم روی خودم کار میکنم . شما باید یاد بگیرید زمانی که داری ورودی مالی ایجاد می کنی روی خودت کار میکنی ، حتی اگر کارگری باشه ، حتی اگر راننده تاکسی بودن باشه ، تون موقع باید روی خودت کار کنی . نه اینگه مثلا بگی آقا نه دیگه من فهمیدم قانون جهان چیه ، دیگه دارم ، دو ماه دیگه پولدار میشم ، سه ماه دیگه بدهی هام رو میدم ، چهار ماه دیگه خونه رو می گیرم ، پنج ماه دیگه ویلامو میگیرم ، شیش ماه دیگه فلان ماشین چند میلیاردی رو می گیرم ، تموم شد و رفت . این جواب نمی دهد . خیلی ها اینجوری فکر کردن . در عین حال که داری یه ورودی داری که داره هزینه هات رو کاور می کنه ، توی اون زمان باید یه راهی پیدا کنی با همین سوالهای مناسب ، یه راهی پیدا کنی که رو خودت کار کنی . همون کاری که من انجام دادم و بعدش هم انجام دادم ، و بعدش یه اتفاقاتی افتاد رو خودم کار کردم که شرکت ما اون دوره ای که من راننده تاکسی شدم ، شرکت ما ، من رو در واقع کارون به مشکل برخورد دیگه من رو نخواستن که من رفتم با تاکسی کار کردم . بعد که من شروع کردم با تاکسی کار کردم و تو همون زمان داشتم رو خودم کار می کردم ، انقدر درگیر مطالب بودم که و تو گوشم در واقع صوتی بود که مسافرها اگر مثلا می گفتن آقا پیاده می شیم من نمی فهمیدم . باید می زدن رو شونه ام تا بفهمم که باید پیاده بشیم ، خوب . و من می زدم بغل . و بعدش جهان وقتی دید من در حالی کار می کنم دارم روی خودم کار می کنم فرکانس هام هم هی بهتر و بهتر شد ، مدارم بهتر و بهتر شد ، شرکت زنگ زد گفتش بیا سر کار و یه مدتی ، رفتم سرکار دوباره با یه حقوق خیلی بهتر و یه مدتی کار کردم و بعد دوباره شرکت کارش متوقف شد ، ولی این بار توقفش جوری بود که فکر می کردن فردا مساله شون حل میشه . به همین دلیل من رو نداختن بیرون . من رو نگهداشتن به من حقوق میدادن تا دو سال و کاری هم از من نمی خواستن ، جون مشکلشون حل نمی شد . و من دو سال حقوق می گرفتم بدون اینکه بخام کاری بکنم و داشتم روی خودم کار میکردم ولی ، ولی ورودی مالی داشتم ، اون حقوقه درسته که اضافه کاری این رو نداشت ولی یه ورودی بود که بتونه هزینه های من رو کاور کنه . اینم اون چیزیه که باید می گفتم و بارها و بارها و بارها دیدم که بچه ها اشتباه می کنن . که ورودی مالی آقا هر ، باید یه راهی پیدا کنی با سوال های مناسب که در حالی که ورودی مالی داری روی خودت کار کنی .
دوباره یه سوال خیلی خوب ، دو تا سوال میشه بپرسی ، حالا دیگه یواش یواش تمرکزتون رو باید بهتر پخش کنید بینشون . یه سوال اینه که چطور می تونم درآمدم رو افزایش بدم که سوال فوق العادیه ، چطور می تونم در واقع ورودی بیشتری از لحاظ مالی تو زندگیم داشته باشم ، یه سوال اینه که چطور می تونم هزینه هام رو کمتر کنم . هر دو تاش سوال خوبیه ، هر جند که سوال هزینه ها کمتر کردن اگر که خیلی دیگه تبدیل بشه به زجر کشیدن و تبدیل بشه به اینکه به موضوع اصلی تبدیل بشه . بزار اینجوری بگم . سوالی که چطور هزینه هام رو کم کنم اهمیتش بره بالاتر از چطور درآمدم رو افزایش بدم ، اگر این سوال اهمیتش بیشتر بشه کار ، مسیر مسیر نادرستیه . در عین حال که ما داریم در واقع هزینه هامون رو کاهش میدیم ، باید بدونیم که اولویت اصلی افزایش درآمده . اگر شما درآمد خیلی خیلی بالایی داشته باشید ، هزینه هاتون هم یه ذره بالاتر باشه اشکالی نداره . ولی به شرط اینکه درآمد خیلی بالایی د
.باشید . و این سوال ، سوال بی ربطی نیست که بگیم آقا چطور می تونم هزینه هام رو کاهش بدم . من خودم به شخصه همین الانم که شرایط مالی خوبی دارم هیچ وقت هزینه الکی نمی کنم . یعنی اصلا اعتقادی ندارم که هزینه ها باید افزایش پیدا کنه برای اینکه درآمد بیشتر بشه ، به همین دلیل هم این سوال رو پرسیدم که چطور می تونم درآمدی بیشتری داشته باشم با هزینه های کمتر . مثلا فرض کنید که الان ، مثلا شش ماه پیش ، یکسال پیش ، دو سال پیش ، یه زمانی در گذشته ، فرض گنید که من n تومن درآمد داشتم x تومن هزینه ، خوب . بعد سوال من این بود که چطور این n تومن درآمد رو بیشتر کنم در حالی که اون x تومن هزینه را کمتر کنم . یعنی همیشه سوال من اینه ها . شاید خنده دار به نظر برسه که همه میگن که آقا اگر که میخای درآمدت افزایش پیدا کنه باید بلاخره یه سری هزینه ها افزایش پیدا کنه ، بلاخره باید کارمند بیشتری بگیری ، دفاتر بیشتری بگیری ، تبلیغات بیشتری بکنی ، نمی دونم دستگاه های بیشتری بگیری ، یعنی فکر اینه که آقا هیچ راهی نداره که درآمد افزایش پیدا کنه مگر اینکه یه سری هزینه ها افزایش پیدا کنه ولی خوب می صرفه ، اگر شما مثلا الان مثلا دو تا دستگاه داری ، دستگاهت رو بکنی سه تا ، درسته هزینه هات مثلا یک سوم میره بالاتر ولی درآمدت مثلا دو سوم بیشتر میشه مثلا . من گفتم نه ، سوال های بهتری هم هست ، راه حلهای بهتری هم هست اگر سوال های بهتر باشه . سوال من این بود که من چطور می تونم درآمد بیشتری داشته باشم در حالی که هزینه هام کاهش پیدا می کنه ، افزایش پیدا نمی کنه که هیچی ، هزینه هام هم کاهش پیدا میکنه و دیگه من ثابت کردم که می تونم . و ثابت کردم که جواب داره این سوال و هزینه های من ، همه هزینه هام نه فقط هزینه های کاری ، هزینه هایی که مربوط به شغل منه ، هزینه های زندگی من خیلی خیلی کمه . به نسبت در واقع گذشته ام کمه . یعنی من می تونم بگم که الان نسبت به هزینه ها به درآمد بسیار بسیار نسبت بهتریه نسبت به یکسال پیش ، شش ماه پیش ، دو سال پیش ، همینجوری هی بهتر و بهتر شده . یعنی فاصله بین درآمد و هزینه ها داره بیشتر و بیشتر میشه در عین حال که رقم هزینه هام هم داره کمتر میشه . نه تنها نسبت به درآمد و هزینه در واقع داره تغییر می کنه به نفع درآمد ، بلکه خود اون عدد هزینه هم داره کمتر میشه و تو کل زندگیم ، تو کل زندگیم . اونم بخاطر سوال های مناسبه . چطور می تونم این کار رو با هزینه های کمتر انجام بدم . چطور می تونم این نتیجه را با هزینه کمتر بگیرم . ولی تاکید می کنم این نباشه که الویت اصلی بشه تو بحث درآمد و هزینه . الویت همیشه برای من پول ساختن بیشتره . یعنی همیشه این سواله با صد تا پله اختلاف الویت بالاتری داره که چطور می تونم ثروت بیشتری رو خلق کنم تا اینکه چطور می تونم هزینه هام رو کمتر کنم . ولی این سوال هم هست که چطور می تونم هزینه هام رو کمتر کنم و سووال خوبی هم هست به شرط اینکه الویتش خیلی بالا نره . مخصوصا توی شرایط شروع مثلا حالا تو بحث کسب و کار من مثال بزنم . اگر من اون اوایل که کسب و کارمون رو داشتیم ، البته شرایط من یه ذره فرق میکرد بخاطر اینکه من اون اوایل شریک بودم تنها نبودم و شریک من ، تو هر برهه ای شریکی بود ، اونا باورهاشون فرق میکرد در مورد هزینه ها و درآمد با من . اصلا کلا باورهاشون کامل فرق ، کامل فرق میکرد توی یه سری مسائل . بخاطر همین اونا اعتقاد داشتند که برای کار بهتر باید هزینه هامون رو خیلی خیلی بیشتر کنیم . حالا هزینه تبلیغات اعتقاد خیلی وحشتناکی به تبلیغات داشتند و اینا و ما اگر که اون موقع هزینه هامون انقدر بالا نمی رفت ما درآمد خوبی داشتیم . یعنی خیلی ، از همون روز اول ، از همون روز اول که من کارم رو شروع کردم اگر هزینه هامون بالا نبود ما روی سود خوبی بودیم . رو شرایط کاملا ، کاملا قابل قبول بودیم در شروع کار ولی بخاطر اینکه هزینه ها بال بود من انقدر بدهکار شدم . اونم بخاطر اینکه من نبودم که فقط تصمیم می گرفتم و دلیل اینکه بعدا دیگه تو شراگت جدا شدم از دوستان و بعد دیگه نوشتم اصلا تعهد دادم به خودم که هرگز و هرگز و هرگز دیگه شریک نمی گیرم و باورهام رو درست کردم در مورد این موضوع دیگه کار که دست خودم اومد دیگه مثل راکت رشد کردم . چون هزینه ها با دیدگاه خودم هزینه ها کم شد درآمده بیشتر شد ، مارجین زیاد شد و اصلا نتایج کاملا تغییر کرد . ولی اگر همون موقع این باور رو داشتیم ، یعنی شریک های من داشتند ، چون من تمرکزم روی افزایش درآمد بود ، در واقع تمرکز من روی درآمد بود ، تمرکز من روی هزینه ها بود . یعنی اونا کارهای اجرایی پشت صحنه را انجام میدادن ، من کار های روی صحنه را انجام میدادم و اشتباه منم این بود که دیگه هم شریک داشتم ، هم اینکه پذیرفته بودم که اونا دیگه ، اونا یه سری مسئولیت ها دارند و یه سری اختیارات هم دارند که اون مسئولیتشون رو انجام میدن و اونا اگر میگن برای اینکه بتونیم این کار رو انجام بدیم انقدر پول میخایم دیگه من کاریش نمی تونم بکنم دیگه . ولی بعدا اومدم این باور رو عوض کردم گفتم که نه به جای اینکه شریک بگیرم خودم کارها رو ، همه کارها رو مدیریت می کنم و آدمهای مناسب رو میذارم ، آدمهایی که اون چیزی که من می گم رو می فهمن و عمل میکنن بهش . تو شراکت خوب اینجوری نیست دیگه . و بعدش دیگه یه جوری شد که کلا هزینه ها به شدت کاهش پبدا کرد . از اون ور هم خوب درآمدم ، درآمده همیشه داشت بهتر می شد ، البته می گم از همون روز اول درآمده نسبت ، نسبت خوبی داشت ولی هزینه ها بالاتر بود . و این درآمده همیشه داشت بیشتر می شد ، من داشتم ، همیشه هم به بچه ها گفتم ، گفتم من سمت خودم رو دارم خوب انجام میدم ، اشتباه این جمله ها که بگی من سمت خودم رو دارم خوب انجام میدم ها ، ولی با باورهای اون موقعم این بود که من گفتم که آقا من که دارم ورودی بیشتری توی شرکت میارم ، این هزینه هاست که داره هر بار بیشتر و بیشتر میشه . اونا هم منطقشون این بود که دلیل اینکه این ورودی بیشتر شده بخاطر هزینه های بیشتره که این ورودی بیشتر شده . اگر ما این هزینه های بیشتر و نمی کردیم که منظورشون بیشتر تبلیغات بود این ورودی هم بیشتر نمی شد .
من می گفتم نه ، اگر قبول کنید و گوش کنید به حرف من و اجازه بدید که این هزینه ها رو برای تبلیغات نکنیم و خداوند هدایت کنه آدمها رو و ما روی خودمون کار کنیم این جمعیت خیلی بیشتر هم میشه توی سمینار ها و همایش ها و نیاز به هزینه تبلیغات نیست ، یا حداقل نیاز به این حد از هزینه تبلیغات نیست . اون موقع مثلا هی سعی می کردم که این صحبت ها رو با بچه ها بکنم ، ولی خوب اونا اصلا این دیدگاه رو نداشتن . حتی بعد از اینکه من به شیوه خودم کار کردم و نتیجه گرفتم و اصلا با تقریبا بدون هزینه درآمد بسیار بسیار بالایی رو خلق کردم هم به این نتیجه نرسیدند . یعنی اونا باز هم با همون سیستم پر هزینه وحشتناک خودشون تا حداقل تا چندین سال بعد که من در جریان کارشون بودم داشتن ادامه میدادن . یعنی روششون همون روش قبلی بود با همون باورهای قبلی ، این رو ، این رو در نظر بگیرید در عین حال که روش من ایده من جواب داده بود ها ، دیده بودن که عباس منش بدون هزینه داره درآمد بسیار بالایی رو خلق می کنه . این رو دیده بودن با چشم ، خوب . ولی می گفتن مال عباس منش فقط اینجوری میشه . حالا نمی دونم اصلا چه استدلالی داشتند در واقع ، ولی احتمالا یکی از استدلال ها می تونه این باشه ، حالا این آدم شانس آورده یا برای این اینجوری میشه ، یا چه می دونم هر استدلال دیگه ای . ولی دلیلش اینه که من اینجوری ، این سوال رو می پرسم از خودم که چطور می تونم درآمد رو افزایش بدیم در حالی که هزینه ها کاهش پیدا میکنه . همون کاری که ایلان ماسک کرد ، سوالی که ایلان ماسک همیشه داره از خودش داره می پرسه . چطور می تونیم کارهای بزرگ تری بکنیم با هزینه های کمتر که نتیجه اش شده اسپیس ایکس ، نتیچه اش شده فالکون ناین ، نتیجه اش شده در واقع فالکون هوی که این موشک ها و فضا پیما ها رو برمیدارن می برن و بر میگردن ، یعنی از موشک و از بوستر و از موتور و از بدنه و از همه چیش دوباره و دوباره و دوباره استفاده می شه . هزینه ها یک دهم یک بیستم یک پنجاهم داره میشه . یا در مورد مثلا ماشین های الکتریکی چطور می تونیم کیفیت رو ببریم بالاتر در حالی که هزینه ها رو کمتر کنیم که تبدیل شده به ماشین های الکتریکی که عملا هزینه ای ندارن . یعنی یه ماشین الکتریکی تقریبا هزینه ای نداره ، نه هزینه نعمیر داره ، نه هزینه نگهداری داره ، نه در واقع هزینه سوختش هم به نسبت بنزینی و دیزلی خیلی خیلی کمتره و عملا خراب هم نمیشه هیچ وقت . تقریبا هیچ وقت خراب نمی شه . حداقل مثلا تا یک میلیون سال تا یک میلیون مایل تا دو میلیون مایل ، یک میلیون مایل مثلا میشه یک و نیم میلیون کیلومتر ، مثلا سه میلیون کیلومتر ، سه میلیون کیلومتر ، حساب کن . تا وقتی که لاستیکه ، هزینه لاستیک است دیگه ، لاستیکه صاف بشه یک لاستیک دیگه بزارن ، لاستیکه هم حداقل پنج سال جواب میدن . اینا همش از اون جنس سوال هاییه که چطور می شود درآمد رو یا کیفیت رو افزایش داد در حالی که هزینه ها رو کاهش داد . وقتی که این سوال درست رو می پرسی به جواب های درست می رسی .
در زمینه روابط یه سری سوال ها خیلی سوال های ضعیف کننده ای خیلی هم از خودشون می پرسن . مثلا ، مثلا طرف من رو دوست داره ، کس دیگه ای تو زندگیش هست ، به کس دیگه ای علاقه داره ، کس دیگه ای رو بیشتر از من دوست داره ، من رو قبول می کنه دعوت من رو ، می خواد با من باشه ، اگر من رو ترک کنه ، اگر من رو قبول نکنه ، اگر دعوت من رو قبول نکنه چی ، یه سوال هایی که تهش احساس بد میده ، احساس بدبختی ، احساس زجر میده ، احساس ضعیف بودن میده . این وسال هایی که خیلی ها می پرسن دیگه ، دیدید که ، بارها و بارها توی دوستان مخصوصا اونایی که سنشون کمتره بیشتر برخورد کردن با این جنس سوالها که طرف من رو دوست داره ، نکنه کس دیگه ای باشه توی زندگیش ، نکنه کس دیگه ای رو بیشتر از من دوست داشته باشه ، چجوری بفهمم که کی رو بیشتر از من دوست داره ، چکار کنم که فقط من رو دوست داشته باشه . چقدر این سوالها سوالهای ضعیف کننده ای هستن . سوال های قدرتمند کننده در مورد روابط که برعکس اون سوالهاست اینه که چطور می تونم رابطه ام رو پر بار تر کنم ، چطور می تونم از این رابطه لذت بیشتری ببرم ، چه چیزی تو وجود اون طرف زیباست که تحسینش میکنم که دوستش دارم یا چه تجربیاتی از این رابطه بدست آوردم ، دارم چی یاد می گیرم از این رابطه ، چقدر سوال خوبیه ، چقدر سوال های خوبین ، بر عکس اون سوال ها که آیا من رو دوست داره ، آیا کس دیگه ای تو زندگیش هست ، کس دیگه ای رو بیشتر از من دوست داره ، اگر من رو قبول نکنه چی ، اگر از من جدا بشه چی . فرض کنی که این سوال رو مقایسه کنید با اینکه اگر رابطه ام تموم بشه ، اگر من رو نخواد یا اگر مثلا جدا بشیم چی با این سوال که چه تجربیاتی دارم توی این رابطه دارم بدست میارم ، چیا دارم یاد می گیرم تو این رابطه . ببین چقدر جواب ها متفاوت میشه اگر سوال ها متفاوت بشه . خیلی موضوعات مختلفی هست مثلا در مورد سلامت جسمانی سوال های تضعیف کننده است ، سوال های قدرتمند کننده است در مورد محل کار سوالهای تضعیف کننده است ، سوالهای قدرتمند کننده است در مورد خیلی مسائل میشه زد ، حالا اگر وقتی بشه بعدا در موردش صحبت می کنیم . ولی در کل یادتون باشه که کیفیت سوالهایی که از خودمون می پرسیم ، کیفیت جواب ها رو مشخص می کنه و ما با سوال کردن براحتی می تونیم ذهنمون رو کنترل کنیم . این کاریه که می تونیم راحت انجامش بدیم . بنویسید این سوالها رو بنویسید و یادتون باشه که این سوال ها جواب هاشون متفاوت میشه که وقتی شما دارید رشد می کنید . من هر چی که تو زندیگم ساختم از این بوده که سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم . یکی از بهترین روشهای کنترل ذهن هم سوالهای مناسبه . سوالهایی که به ما کمک میکنه به راه حلهای مناسب برسیم . سوالهایی که ما رو از احساس بدبختی به احساس قدرت در واقع سوق میده . سوالهایی که به جای اینکه تمرکز کنه بر روی مشکل تمرکز میکنه بر روی راه حل .
عاشقتونم جلسه بعدی انشا الله جلسه آخر قدم یازدهم خواهد بود ، جلسه قرانی مون خواهد بود که یه موضوع خیلی خیلی مهم رو می خوایم با هم اونجا بررسی کنیم و اصلا موضوع انقدر موضوع بزرگ و مهمیه که شاید چندین جلسه نیاز باشه در موردش صحبت کنیم که حالا ببینیم خداوند چجوری ما رو هدایت می کنه . عاشقتونم منتظر کامنت های قشنگتون هستم ، منتظر سوالهای خوبتون هستم ، منتظر تحربیات تون در مورد پرسیدن سوال های مناسب یا حواب های مناسب یا پرسیدن سوال های نامناسب و جواب های نامناسب هستم ، امیدوارم بنویسید تو قسمت کامنت ها و با هم یاد بگیریم بخونیم و لذت ببریم . ه رکجا هستید در پناه الله یکتا شاد سالم خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید ف خدانگهدارتون باشه .