جلسه 2 - قدم 12

به نام خدای مهربان سلام خدمت شما دوست عزیز . و باز هم سپاسگذار خداوندم که به من فرصت داد تا جلسه دوم از قدم دوازدهم رو با هم ادامه بدیم . خدا رو صد هزار مرتبه شکر .

موضوعی که این جلسه می خوام در موردش صحبت کنم بحث خودباوریه ، بحث این که چقدر خودمون برای خودمون ارش قائلیم . اصلا کاری ندارم که بقیه چقدر در مورد ما ارزش قائلن ها . اینکه خودمون در مورد خودمون چقدر ارزش قائلیم ، چقدر خودمون رو باور داریم ، خودمون چقدر توانایی های خودمون رو می شناسیم . و میزان دریافت الهامات از طرف خداوند ارتباط مستقیمی داره به اینکه خودت خودت رو چقدر باور داری ، چقدر ایمان داری به خودت . یعنی به اندازه ای که تو به خودت ایمان داری و خودت رو لایق می دونی الهامات رو دریافت می کنی ، لایق همنشینی با خداوند خودت رو می دونی ، لایق هم صحبتی با خداوند خودت رو می دونی الهامات رو دریافت می کنی و می تونی بهشون عمل کنی یعنی اینها از هم جدا نیستند ، اصلا یکی ان . اگر شما تحقیق کنید در مورد آدمهایی که به هر هدفی رسیدند یا خودتون توی زندگی به هر هدفی رسیدید ، خوب ، به هر موفقیتی که رسیدید ، بدون استثنا ، بدون استثنا میزان کسب موفقیت ازتباط مستقیمی داره به میزان خودباوری شما در اون حوزه ای که توش موفق شدید ، بدون استثنا . و من می خوام که بیاییم روی این قضیه کار کنیم . خیلی مهمه ها یعنی ما ایرانی ها نسبت به امریکایی ها هر چه بیشتر می گذره بیشتر می بینم حالا در کلیت جمعیت ، به خاطر حالا اون نوع بزرگ شدنمون ، نوع جامعه ای که ، فرهنگ و جامعه و نمی دونم باورهای مذهبی و مسائلی که حالا بوده ، خیلی خودباوری مون رو از دست دادیم ، خیلی ایمان به خودمون رو از دست دادیم و دوست دارم که یک زمانی هر روز بزارید برای خودتون که این قسمت رو تقویتش کنید . یعنی هر روز برای خودتون یه زمانی رو بذارید که آقا احساس خودباوری ، ایمان به خودتون ، احساس توانمندی ، احساس لیاقت ، احساس توانمندی ، این توانمندی اینکه من می توانم در خودتون بیشتر و بیشتر شکل بگیره . من باز هم بر می گردم به داستان های خودم . توی زندگیم هر کاری که تونستم انجام بدم ، هر موفقیتی که تونستم کسب کنم به میزانی بوده که خودم چقدر خودم رو باور داشتم از درون که می تونم این کرا رو انجام بدم . یعنی یه سری کارها رو توی زندگی تونستم انجام بدم ، یه سری کارها رو خواستم ولی نتونستم انجام بدم از بچگی از خیلی خیلی سال پیش . وقتی نگاه کردم به اون چیزهایی که تونستم انجامشون بدم به اون هدفهایی که تونستم بهشون برسم و مقایسه کردم به اون چیزهایی که می خواستم ولی نتونستم بهشون برسم ف یعنی اصلا بحث بحث این نبود که می خوام یا نمی خوام ، حتی بحث بحث این نبود که چقدر می خوام چقدر عاشقانه می خوام ، بحث بحث این بود که چقدر باور دارم خودم رو که می تونم به اون هدف برسم ، چقدر به توانمندی های خودم ، حالا این تواتمندی مثلا می تونه توانمندی یادگیری هم باشه ، یعنی من چقدر باور دارم وارد یه حوزه ای شدم یعه کاری رو می خوام انجام بدم یه مساله ای رو می خوام حل کنم ، حالا می تونه مساله مساله تعمیر شیر آب خونه باشه ، می تونه مساله مثلا یه مساله بزرگی باشه توی زندگی مثلا ایجاد یه کسب و کار جدید یا حل یه مساله توی کسب و کار خودم . به میزانی که من باور دارم که می توانم این رو حل کنم یا حالا باور دارم که می توانم این رو حل کنم ، این نیست که باور داشته باشم که من بلدشم که می تونم حل کنم ، باور داشته باشم که می تونم یاد بگیرم اون چیزی که لازمه برای حل کردن این مساله ، خوب . یعنی یه اعتماد به نفس یه خودباوری یه عزت نفس باید در ما ایجاد بشه برای انجام کارهای بزرگ برای رسیدن به اهدافمون . هر کاری ، بچه ها دوست دارم که چک کنید خودتون رو ، دوست دارم فکر کنید به خودتون ، فکر کنید به اتفاقات زندگی تون . فکر کنید به هدفهایی که بهش رسیدید ، فکر کنید به اون موفقیت هایی که کسب کردید و موفقیت هایی که کسب نکردید و بفهمید ردپای این عامل رو که آنجا که توانستید به هدفتان برسید انجایی بوده است که شما باور کردید خودتون رو توانمندی خودتون رو ، باور داشتید که می تونید برسید ، خودتون رو باور داشتید و اونجایی که نتونستید به خواسته تون و به هدفتون برسید اونجایی بوده که متزلزل بوده این باور به خود . 

الان ما داریم الگوهای خیلی خوبی می بینیم مثل مثلا زلاتان ابراهیم اویچ یه آدمیه که مثلا معروفه به غرور و به تکبر و به مثلا خودخواهی از این صحبت ها ولی وقتی که دقت بیشتری می کنی شاید ظاهرش این باشه که خیلی مغرورهولی واقعیت اینه که خیلی باور داره به خودش ، باور داره به توانایی هاش الان حدود سی و نه سال چهل سالشه مثلا داره توی بالاترین سطح فوتبال جهان داره بازی می کنه و چند وقت پیش هم این بیماری رو گرفته بود همین بیماری معروف رو و گفتش که آقا جرات کرده اصلا این ویروس وارد بدن من بشه کارش تمومه ، خیلی اشتباه بزرگی کرده . و اصلا من نمی دونم اصلا دوران نقاحت رو گذروند یا نگذروند چون خیلی زود بعدش اومد بازی کرد . یعنی مثبت شد آزامیشش که این ویروس رو داره ولی هیچ علائمی نداشت که مشکلی داشته باشه و بعدش هم خیلی زود حالش هم خوب شد و بازی کرد . این باور حالا توی مثلا این مساله ما داریم در مورد فوتبال داریم می بینیم که مثلا خیلی ها تو سن ، بازیکن های خیلی بزرگ و معروف رو می شناسیم توی سی سه سالگی ، سی و چهار سالگی کفش هاشون رو آویزون کردن . ولی یه آدمی رو می اییم می بینیم که از ، از لیگ امریکا برگشته ، لیگ امریکا ، لیگ فوتبال حرفه ای امریکا لیگیه که بازیکن های معروف بخاطر اینکه دیگه اونجا خیلی رقابت سخت نیست و اینا وقتی که آخر عمر فوتبالشون میشه اغلب مثل دیوید بکهام مثل فکر می کنم رونالدینهو و و ... خیلی های دیگه که در واقع آخر عمر فوتبالی شون میشه ، یکی دو فصل رو میرن تو لیگ امریکا بازی می کنن ، خیلی ، کاکا و و و خیلی نمونه های دیگه هست . یه لیگیه که کسی که میره اونجا برای اینکه یه ذره در واقع فشار کمتری رو از بازی تجریه کنه که البته درآمد بالایی رو هم تجربه بکنه و توی امریکا بالاخره امکانات بیشتری هست ، اونجا رو یکی دو سال باشه بعد دیگه فوتبالش تموم بشه . ابراهیم اویچ به لیگ امریکا اومد و از ، یعنی در واقع از جایی که دیگه آخر خط برای همه ، از اونجا دوباره برگشت به سری آ . این نه بخاطر اینکه بگبم آقا توانمندی فیزیکی بالاتری نسبت به بقیه داره ، بخاطر اینکه باور نسبت به خودش با بقیه متفاوته ، باور اینکه می تونم ، توانایی دارم ، از پسش برمیام . آدم این کار هستم .

اینها رو باید به خودمون بگیم . یعنی من توی  هر کاری که تونستم انجام بدم هر هدفی که داشتم این پشتش بوده که آقا ، یعنی مطمئن بودم که می تونم انجامش بدم که انجام شده . مطمئن بودم اینکه مثلا بعضی ها مثلا می گن آقا استاد عباس منش چجوری مثلا مهاجرت کردی از بندر عباس با دست خالی مثلا زندگی رو هم مثلا هدیه دادی اومدی تهران ، چرا من اینکار رو کردم ، چرا من چیزی که توی هشت سال ساخته بودم ، اون خونه زندگی که ساخته بودم همه رو هدیه دادم با یه ساک قرمز رنگ اومدیم تهران و از صفر . من باور داشتم که می تونم بسازم پولش رو . می تونم اونچه که خریده بودم مثلا ، کلی وسیله خونه خریده بودیم دیگه ، دیگه شما دیده بودید اون موقع که ما رفتیم بندر عباس توی چه شرایطی رفتیم اون اتاق سیمانی که چهار تا خونواده توی یه خونه زندگی میکردیم اینها ، همون دستشویی و آشپزخونه مشترک بود بین اون خونواده ها ، بیست نفر بودیم و اون زمانی که من می خواستم بیام خوب یه زندگی درست و وسیله زندگی و شرایط خیلی خوب و اصلا یه خونه کاملا میشه گفتش که درست و حسابی ، خوب . با استاندارد های اون موقع با حالا مقایسه با افرادی که هم رده خودم بودند دیگه . ولی همه اونها رو بخشیدم به رایگان و وقتی که اومدم من با این باور این کار رو کردم که می سازمش ، من می تونم ، از پسش برمیام ، حالا هم از لحاظ مالی ، هم از لحاظ کاری ، این خودباوری این احساس ارزشمندی ،اینکه من می توانم باعث شد که مثلا من بیام تو تهران سمینار هام رو برگزار کنم . من تو دانشگاه شهید بهشتی بود کجا بود ، که همه دکتر بودن ، معاون وزیر اونجا بود ، یادم نیست کدوم یکی از دانشگاه ها بود ، من دعوت شدم ، همون چند ماه اولی که تهران بودم ، سمینار برگزار کردم ، یا معاون وزیر یا وزیر اونجا بودم ، همه استاد دانشگاه همه دکتر همه مدرک دکتری داشتند ، من با قدرت رفتم صحبت کردم ، یعنی اصلا این نبود که مثلا خودم مثلا تلقین کنم ، زور بزنم که مثلا اونجا دست و پاهام نلرزه ها ، نه اصلا من خیلی عادی ، اصلا این خودباوری بود که باعث شد که من از بندر عباس بیام تهران و کارم رو شروع کنم و برم تو دل یه همچین فضایی ، اونم توی کشوری که همه استاندارد های مردم به مدرک تحصیلی برمیگرده . اونم منی که همون روز اول گفتم من اصلا مدرک تحصیلی ندارم اگر دنبال مدرک تحصیلی هستید ، خوب ولی این خودباوریه ، این ، این ایمان به خدای خودم ، ایمان به اون الهاماتی که میشه ، ایمان به چیزی که از توی وجود من هست باعث شد که بیام شروع کنم دیگه ، و و ... صد ها مثال دارم از کار هایی که انجام شده و صدها مثال دارم از کارهایی که نتونستم انجام بدم به این دلیل که درون خودم ندیدم که می تونم این کار رو انجام بدم ، خودباوریش رو نداشتم ، خوب . ما توی گذشته ، توی زندگی ممکنه خیلی تحقیر شده باشیم ، ممکه خیلی در واقع خونواده بخاطر اینکه ما یه کاری رو نتونستیم درست انجام بدیم تو سر ما زده باشند و بعد این روند رو ما ادامه دادیم ، یعنی تو سر زدن رو ادامه دادیم تو سر خودمون زدیم خودمون هم حتی موقعی که خانواده مون هم نبودن برای اینکه نتونستیم یه کاری رو انجام بدیم . اگر که شما بدونید که چقدر مهمه بحث ایمان به خود و خوباوری هرگز خودتون رو سرزنش نمی کنید ، هرکز به خاطر اشتباهاتتون خودتون رو در واقع تخطعه نمی کنید . هرگز به خودتون فشار نمیارید ، می آیید در واقع ، اگر بدونید چقدر مهمه همیشه تمرکزتون روی کارهاییه که تونستید انجام بدید ، روی موفقت هایی که تونستید کسب کنید نه روی جاهایی که نتونستید . همیشه تمرکزتون روی اینه که از یه نقطه کوچیکی که در واقع خیلی با جایگاه شما فاصله نداره شروع کنید ، یه موفقیت کسب کنید ازش انرژی بگیرید ازش خودباوری بگیرید با خودتون صحبت کنید در موردش به خودتون بگید که من تونستم با خودتون حرف بزنید و بعد برید سراغ یه هدف یه ذره بالاتر از اون و بعد بهش برسید و بعد دوباره با خودتون صحبت کنید ، روز ها و روزها و روزها و روزها ، یعنی باید آگاهانه صبح تا شب ما به خودمون بگیم که چقدر تونایی داریم . چطور می تونیم به خودمون بگیم ، با توجه کردن به کارهایی که انجام دادیم به هدف هایی که رسیدیم به مسائلی که حل کردیم به پیشرفت هایی که توی زندگی مون داشتیم نه مقایسه کردن خودمون با دیگران . یعنی نسبت به خودمون بسنجیم خودمون رو و بعد بیاییم بگیم که من می تونم این کار رو انجام بدم . و البته که تکاملمون رو طی کنیم از یه نقطه ای شروع کنیم که یه ذره با فضای فعلی ما فاصله داره و یه ذره بالاتره و بعد بهش برسیم و بعد با خودمون صحبت کنیم .

تمام آنچه که شما در زندگی تون بهش رسیدید بخاطر این باور به خود بوده ، بخاطر این اعتماد  به نفس در مورد اون موضوع خاص بوده ، ممکنه بعضی ها در مورد موضوعی اعتماد به نفس بالایی داشته باشند توی موضوعی نداشته باشند . خوب . ولی فارق از اینکه توی چه موضوعی دارید توی چه موضوعی ندارید ، اون چیزی که بهش رسیدید ، اون موفقیتی که کسب کردید به این معنا که توی اون موضوعی که موفق شدید اعتماد به نفسش رو داشتید ، خودباوریش رو داشتید . این خودباوری با گفتگوی ذهنی ایجاد میشه ها ، با توجه کردن به موفقیت ها ایجاد میشه ها ، با حرف زدن با خودتون ایجاد میشه ، با مقایسه نکردن خودتون با دیگران ایجاد میشه ها . یعنی توی دنیایی ما داریم زندگی می کنیم که همه دارن خودشون رو با بقیه مقایسه می کنن که من کجام اون کجا ، پس اون چقدر بالاتر از منه ، من فلان ، در صورتی که اون آدمهایی که به موفقیت رسیدند توی هر جنبه ای که الان شدند الگو برای بقیه اونها خودشون رو با خودشون مقایسه کردند ، خودشون به خودشون اعتماد به نفس دادند . یه فایلی رو داشتم می دیدم می گفتش که اون موقعی که کریس رونالدو توی منچستر یونایتد بود خیلی سنشون کم بود دیگه با در واقع دو سه تا بازیکن دیگه منچستر ، ریو فردیناند بود اگر اشتباه نکنم با یکی دو تا دیگه از بازیکن های منچستر ، معلوم بود که خیلی جوانن اون اوایل در واقع بازی کردن توی منچستر بود ، بعد خبرنگاره ازشون پرسید گفتش که به نظر شما بهترین بازیکن تاریخ کیه از ریو ، ریو فردیناند پرسید ، ریو فردیناند حالا اونهایی که فوتبالی ان می دونن یه مدافع قد بلند مستحکم بسیار بسیار توانمند و موفقی بوده تو در واقع فوتبال ، حالا ولی اون موقع سنش کم بوده ولی مشخصا فکر می کنم از رونالدو سنش یه ذره بیشتر بوده ، یعنی با سابقه تر بوده ، بعد میگن که ، می پرسه که به نظر شما موفق ترین ، بهترین بازیکن تاریخ فوتبال کیه ، ریو فردیناند میگه به نظرم مارادونا ، از یه بازیکن دیگه می پرسن یادم نیست اون کی بود ، اونم میگه مارادونا ، از کریس رونالدو ، میگم سنش خیلی خیلی کم بود ، بچه بود اصلا توی اون مصاحبه و تازه معلوم بود که تو منچستر بازی می کنه ، از اون می پرسن بهترین بازیکن دنیا کیه ، میگه من ، و همه می خندن بعد بر می گرده به بقیه نگاه می کنه ، چرا می خندید ، بهترین بازیکن دنیا منم ، خوب ، اون موقعی این حرف رو می زنه هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده ها ، هیچ گونه توپ طلایی برنده نشده ، هیچ جایزه ای نبرده ها ، میگه بهترین بازیکن تاریخ منم ، حالا من نمی خوام بگم که این گفتن اینکه بهترین بازیکن تاریخ منم باعث شد که کریس رونالدو موفق بشه ها ، نه این حرف رو که همه می تونن بزنن ، اتفاقا بعضی ها خیلی چرت و پرت در این زمینه می گن ، همچین خودشون رو با زبون ، من اینجوری من اونجوری من اونجوری ، خوب می گیم آقا تو اینجوری اونجوری این همه خودت رو بالا می بری بالا می بری چه غلطی تو زندگیت کردی ، هیچی . یعنی این نیست که چه حرفی می زنیم ها ، ولی اون که تونسته اون حرف رو توی اون مصاحبه بزنه و وقتی بقیه می خندن تعجب می کنه که چرا بقیه خندیدن نشون میده که این حرفه حرافی نبوده . این از درون بوده این باوره درونی بوده که اصلا به همون منچستر یونایند رسوندتش ، مگه کم تیمی بوده منچستر یونایند اون موقع که اون داشته بازی می کرده ، مگه کم موفقیتی بوده ، ولی اون با خودباوری ادامه پیدا می کنه می رسونه طرف رو به این جایگاهی که الان هست و ما داریم می بینیم دیگه .

یعنی می خوام بگم که این خودباوریه ، اینه داره کار رو انجام میده ، باز توی این مثال تاکید می کنم اینکه من خودباوری داشته باشم به این معنا نیست که من برم به بقیه بگم که من می توانم ها ، به این معنا که من به خودم بگم می توانم . اگر فرض کن که اون مصاحبه با کریس رونالدو بود اون حرفه رو هم زده بود ولی الان هیچ نتیجه ای نگرفته بود مثل خیلی بازیکن هایی که مثلا میان توی یه تیم خوب خیلی زود محو می شن و از بین میرن یه آینده خیلی خوبی براشون متصور هستند مثلا کارشناس ها ، میگن این بازیکن خیلی بازیکن خوبیه ولی یه سال بعد دو سال بعد مثل مثلا ، مثالش مثلا عثمان دمبله که با یه رقم خیلی خیلی بالا اومد تو بارسلونا ، محو شد کلا ، حالا اینکه در پاینده چکار بکنه معلوم نیست ، ولی تا همین الانش تقریبا هیچ اثری از اون استعداد درخشان آینده مثلا بهترین بازیکن جهان درش وجود نداره دیگه . ولی فرض کن کریس رونالدو هم مهو می شد ، خوب این مصاحبه اصلا ارزش نداشت می گفتن مثلا آقا یه آدم گفته چه کسی بهترین بازیکن تاریخه ، گفته من ، آقا یه حرف بیهوده زده ، حرف بیخود زده . بنابراین من می خوام بگم که آقا این تفاوت قائل بشیم بین حرفهایی که به بقیه می زنیم ، چون ماشاالله هر چی هم آدم بیشتر می بینه توی ایران همه تو حرف زدن حرافهای خیلی خوبی ان ، تو حرف زدن ماشاالله ، من اینجوری ، من اونجوری ، بعضی موقع ها تو کامنت ها هم من می بینم ردپای این ادعا کردن ها رو . اینها اسمش خودباوری نیست ، اینها نیاز به جلب توجه ، خودباوری کاری به بقیه نداره اصلا ، خودباوری داره با خودش صحبت می کنه ، اصلا کاری نداره که بقیه باورش ، اتفاقا ترجیح میده که بقیه باورش نکنن . اون آدمی که از درون قویه ترجیحش اینه که بقیه مسخره اش کنن ، بقیه بگن تو هیچی نمی شی تا انگیزه بیشتری بگیره برای حرکت کردن ، نه اینکه بیاد الکی حرف مفت بزنه برای اینکه مثلا بقیه یه به به و چه چهی براش بکنن .

اون چیزی که تو درون شما هست بیرون شما رو ایجاد می کنه . اون باورهایی که توی درون ذهن شما هست نتایج بیرون رو خلق می کنه . شما فقط و فقط در مسائلی می تونید به هدف هاتون برسید که باور دارید که می تونید به هدفهاتون تو اون مسائل برسید . این خودباوری با ایجاد گفتگو های ذهنی شبامه روزی ایجاد میشه . با حرکت کردن های کوچیک ، نتیجه گرفتن و به خودمون گفتن و یاوآوری کردن و در موردش با خودمون صحبت کردن ایجاد میشه . با تمرکز کردن روی اون قسمت های زندگی نتیجه گرفتیم و تمرکز نکردن روی اون قسمت هایی که نتونستیم نتیجه بگیریم هنوز ، هنوز نتونستیم نتیجه بگیریم . می دونی با پیدا کردن علت درست نتیجه نگرفتن ، یه موقعی هست من توی حوزه ای شروع می کنم به کار کردن نتیجه نمی گیرم ، ولی دلیلش این نیست که من تواناییش رو ندارم ، دلیلش اینه که من از قانون استفاده نکردم .

فرض کن که شما می خوای مثلا چه می دونم یه ماشین رو چرخش رو عوض کنی میایی زیر سپر ماشین رو می گیری می خوای بلندش کنی ، نمی تونی بلندش کنی ، دلیل اینکه نمی تونی بلندش کنی این نیست که شما ناتوان هستی ، دلیلش اینه که شما از قانون استفاده نکردی . شما باید از اهرم استفاده می کردی که تو این مثال از جک باید استفاده می کردی . اگر از جک استفاده می کردی می تونستی ماشین رو راحت بلند کنی و چرخش رو عوض کنی . یعنی خیلی موقع ها هست ما میاییم به اشتباه اون جاهایی که نتیجه نگرفتیم رو بی عرضگی خودمون حساب می کنیم . ناتوانی خودمون رو حساب می کنیم ، در صورتی که نه ، به این دلیل نتیجه نکرفتیم که از مسیر درست حرکت نکردیم و گر نه از مسیر درست حرکت می کردیم ، اگر ابزار مناسب داشتیم ، اگر چه می دونم ، باور مناسب داشتیم نتیجه می گرفتیم ، ربطی به ما نداره ، یعنی اون جاهایی که شما توی زندگی تون نتیجه نگرفتید رو خیلی بهش توجه نکنید ، ملاک قرار ندید برای ساخت باورهاتون ، اون جاهایی که نتیحه گرفتید رو ملاک قرار بدید ، اون کارهایی که تونستید انجام بدی رو ملاک قرار بدید . در مورد اون مسائلی که تونستید حل کنید با خودتون صحبت کنید نه در مورد مسائلی که نتونستید حل کنید . اونجاهایی که نتونستید مسائلتون رو حل کنید و به پیشرفت و موفقیت نرسیدید اون احتمالا مسیر نادرستی رفتید نه به این دلیل که شما آدم بی عرضه و ناتوانی هستید ، مسیر نادرستی رفتید به بخاطر عدم آگاهی ، بخاطر عدم علم ، بخاطر عدم تجربه ، بخاطر عدم آموزش ، به بخاطر اینکه شما هیچی حالیتون نیست ، نه بخاطر اینکه شما بی عرضه هستید ، نه بخاطر اینکه شما ناتوان هستید . یعنی اگر که ، من نوعی اگر می خوام به هدفهام برسم باید صبح تا شب در مورد توانایی هام با خودم صحبت کنم ، باید به یاد بیارم ، باید یه لیستی داشته باشم بنویسید این لیست رو . از کارهایی که از بچگی توی زندگی تون تونستید انجام بدید . از اون موقع از اون زمانی که آقا مثلا چه می دونم یه مساله ای رو بچه بودید سر کلاس یه مساله ای رو معلم نوشته پای تخته شما تونستید حل کنید . از اونجایی که بچه بودید توی مدرسه فوتبال بازی می کردید شما تونستید بیشترین گل رو بزنید . از اونجایی که شما بچه بودید توی مدرسه دست خظتتون آنقدر قشنگ بوده هر بار مثلا نمره بیست می گرفتید . از اونجایی که چه می دونم بچه بودید یه محله ، یک موفقیتی رو انجام دادید مثلا چه می دونم با بچه ها می خواستید برید بالای درخت شما تونستید تا آخر اون بالای بالای درخت برید . حتی از این مسائل . یه لیست بلند بالایی ، برید تو خاطراتتون برید بگردید ، برید کندو کار کنید این بیل رو بردارید برید تو حافظه بکنید بکنید اون جاهایی رو پیدا کنید که نشون میده شما یم موفقفیتی رو کسب کردید . موضوع اینجاست که ما خیلی ، همه ما بدون استثنا ، همه شما توی یک زمینه هایی خیلی عالی عمل کردید ، خوب ، ولی بخاطر اینکه ما مثلا اونجاهایی که عالی عمل کردیم گفتیم خوب که چی ، اینکه کاری نداشت ، که چی اگر مردم اون کار رو انجام بدم . حالا این رو یا خودت با خودت گفتی یا دوست هات بهت گفتن یا خانواده ات بهت گفتن یا آموزش هات بهت گفتن یا مذهب بهت گفته . بارها و بارها شده ما کارهایی رو انجام دادیم بقیه کف کردن ، ولی مثلا می گفتن تو چجوری انجام دادی ، کاری نداشت که ، حالا شانسی بود . در صورتی که اگر میخوای خودباوریت افزایش پیدا کنه ایمان به توانایی های خودت افزایش پیدا کنه باید اینها رو بگیرید دوه به دونه بنویسید . یه دفتری داشته باشید که اصلا صد صفحه پر کرده باشید از بچگی تون کارهایی که تونستید انجام بدید . اون روزی که چه می دونم پریدید توی رودخونه شما تونستی مثلا با سرعت خیلی بالاتر از بقیه شنا کنی ، اون روز که شما مهارت دوچرخه سواری رو مثلا پنج نفر با هم بودید می خواستید دوچرخه سواری رو یاد بگیرید شما اولین نفر بودی که دوچرخه سواری رو یاد گرفتی و و و بی نهایت مثال دیگه ، می دونی اگر شما برید این بیل رو بردارید بیافتید به جون حافظتون و این ها رو دربیارید و بنویسید و بخونید و تکرار کنید و هر بار با خودتون در موردش صحبت کنید چه قدرتی می گیرید برای انجام کارهای دیگه . بر خلاف آدمهایی که به هر موفقیتی می رسند ، این که کاری نداشت ، اینکه چیزی نیست ، اینکه شانسی بود ، اینکه فلان بود . ولی بر عکس اونجایی که نمی تونن ، من احمق ، من خاکبر سر نتونستم ، صد ها بار مرور می کنن برای خودشون اونجاهایی که نتونستن کارهایی رو انجام بدن .

گفتم ، گفتم من شخصا یه آدمی ام که خودم رو خیلی کم سرزنش می کنم ، خیلی کم خودم رو سرزنش می کنم ، به نسبت دیگران ها ، می تونه باز بهتر بشه . ولی همین من هر وقت میام این تمرین رو انجام میدم و هر وقت میام در واقع تونایی هام رو به یاد میارم کارهایی که تونستم با موفقیت انجام بدم یک انرژی در درون من بیدار میشه که احساس می کنم کل کیهان جلوش رو نمی تونه بگیره . وقتی میام فقط فکر می کنم به کارهایی که تونستم انجام بدم ، به نتایجی که تونستم کسب کنم ، از بچگی ها ، کاری به مسائل مالی ندارم ، مثلا به امروز هم ندارم ، بر میگرده به بچگی به کارهایی که مثلا شش هفت سالم بود انجام دادم . اگر من هر روز یه دفتری داشته باشم اونها رو بنویسم و هر روز اون دفتره رو بخونم و هر روز به یاد بیارم ، می دونید چه قدرتی می گیرید برای انجام مسائل زندگی تون ، برای حل کردن مسائل زندگی تون ، برای پیشرفت کردن برای رفتن سراغ ایده های جدید ، برای به ثمر نشوندن ایده های جدید ، برای موفقیت تو کار مورد علاقه ات . شما تو مسیر مورد علاقه ات حرکت کن ، شغلی که بهش علاقه داری ، اشتیاق داری ، اون رو پیدا کن ، پیدا کن که احتمالا خیلی هاتون می دونید ، در مسیرش حرگت کن ، این باور ها رو بساز ببین چجوری حرکت می کنی ، اگر که خودت رو با خودت مقایسه کنی نه خودت رو با دیگران ، اگر تمرکز کنی روی اون جاهایی که موفق می شوی و بیایی در مورد اون ها فقط بنویسی و روی اون ها ، آقا جان ما به هر چی تمرکز می کنیم اون رو گسترش می دیم توی زندگی مون ، روی موفقیت تمرکز می کنی ، روی کارهایی که تونستی انجام بدی تمرکز می کنی ، روی پیشرفت هات تمرکز می کنی ، پیشرفت هات بیشتر میشه توی زندگیت ، موفقیت هات بیشتر میشه . حالم به هم می خوره از اون آدمهایی که می گن انسان باید واقع بین باشه ، انسان باید بیاد بگه که آقا بله من چهار جا موفق شدم عوضش چهل جا شکست خوردم ، باید بیاد اینها رو هم به خودش بگه . اون آدمها هیچی از قانون نمی دونن اون آدمها هیچ غلطی توی زندگی شون نکردن . قانون اینه به هر چی تمرکز می کنی از جنس همون وارد زندگیت میشه ، نقطه سر خط تموم شد و رفت این قانونه . اگر که شما تمرکزت روی خطاهات باشه ، روی اشتباهاتت باشه ، روی نتوانستنهات باشه داری اون رو گسترش میدی . حالا می خوای اسمش رو واقع گرایی بذار ، می خوای هر بخوای بذار . هر چند که اون واقع گرایانه نگاه کردن هم ، اون ادمی که اسم ، اون آدمهایی که اسمش رو گذاشتن نگاه واقع گرایانه اونها واقع گرایانه شون اون منفی هاست . یعنی مثبت ها رو اصلا واقعیت نمی بینن ، می گن این که طبیعی بوده . اون کارهایی که موفق بودند ، آدم توش موفق بوده یا پیشرفت کرده ، این که هیچی ، این که اصلا مهم نیست ، این که طبیعیه ، بدیهیه که مثلا شما این کارها رو انجام بدی . ولی یه جایی که نتونسته باشی انجام بدی ، این مهمه که تو نتونستی انجامش بدی . این اون چیزیه که خاک بر سرت که بی عرضه ای نمی تونی انجامش بدی . این مهمه ، خوب . فارغ از اینکه بقیه اونهایی که توی زندگی ما بودن چقدر تمرکز کردن روی ناتوانایی های ما ، روی اونجایی که نتونستیم مسائل رو حل کنیم ، ما باید یاد بگیریم یک دفتری داشه باشیم ، توی موبایلمون ضفحه ای داشته باشیم و بشینیم و بشینیم روزی یک ساعت دو ساعت  ده ساعت ، هر چقدر نیازه زمان بذاریم و از بچگی مون تا الان بنویسیم اون کارهایی که تونستیم انجام بدیم و ازش قدرت بگیرم و این فهرست رو بارها و بارها بخونیم و هر وقت م یخوایم یه کار جدیدی رو انجام بدیم ، یکبار برگردیم این فهرست رو از اول تا اخر بخونیم و ازش قدرت بگیریم و ازش ایده بگیریم و ازش ایمان بگیریم برای حرکت کردن و رسیدن به هدفهای بعدی مون .

این اون چیزیه که حلقه گم شده برای موفقیت برای خیلی هاست . نگاه می کنن به بقیه فلانی چطور تونسته این کار رو انجام بده ، بخاطر اینکه باور داشت که می تونه این کار رو انجام بده . فقط بخاطر همین . وقتی باور داری تمام موئلفه ها وارد زندگیت میشه . تمام اون چیزهایی که نیاز داری وارد زندگیت میشه . وقتی با باور حرکت می کنی ، نه با فیلم بازی کردن ، بچه ها من دارم این ها رو می گم درونی باشه ها ، ادا و اطفار نیست ها ، به بقیه شو اف کردن نیست ها . وقتی باور داشته باشی که می توانی آنچه که نیاز هست برای اینکه اون کار رو انجام بدی بهت گفته میشه ، وارد زندگیت میشه ، تمام موئلفه ها فراهم میشه برای اینکه تو به هدفت برسی ، کی ، وقتی این خودباوریه وجود داشته باشه . وقتی انرژی مثبت وجود داشته باشه ، وقتی این این توانمندی وجود داشته باشه . اون وقت اتفاقات می افته ، اون وقت شرایط رخ میده . من دوست دارم که در واقع بیایید این مبحث خودباوری رو ، این مبحث اعتماد به نفس رو ، این مبحثی که خیلی کلیشه است از نظر خیلی ها ، این رو بیایید جدی بگیرید . جدی بگیرید یعنی چی ؟ یعنی اگر این فایل رو گوش دادی و نیومدی اون دفتره رو پر کنی ، اون بیله رو ورنداشتی بیافتبی به جون حافظه ات و بشینی بنویسی از بچگیت کارهایی که تونستی انجام بدی یعنی اینکه هنوز قضیه رو درک نکردی ، هنوز اهمیت موضوع رو درک نکردی و یعنی اینکه هنوز اماده کسب موفقیت نیستی . اگر بچه ها این فایلهای من رو دارید گوش می کنید ، ولی بعد از اینکه گوش می کنید ، هیچ اقدام عملی رخ نمیده ، هیچ تغییری در شخصیت تتون رخ نمیده ، هیچ حرکت جدیدی رو شروع نمی کنید ، یعن یاینکه هیچ اتفاقی نمی افته ها ، مهم نیست دوازده قدم چیه ، دو هزار و دوازده قدم هم بریم فرقی نمی کنه . یعنی همه چیز در نهایت توسط شما باید رقم بخوره نه توسط من . من فقط میام یه سری تجربیات رو به شما میگم یه سری در واقع خط ها رو به شما میدم و شما باید اون خطه رو بگیری و بروی و انچام بدی و اگر این فایل رو گوش می کنی و نمیایی بنویسی کارهایی که تونستی انجام بدی رو ، دفتر ها پر کنید بچه ها به خدا نمی دونی چه قدرتی به شما میده ، نمی دونی چه ، وقتی قدرت از درون به شما میده ، من دوست دارم این رو این رو صد بار بگم ، آقا وقتی یه احساس قدرتی از درون می کنی با نوشتن یه همچین چیزهایی با تمرکز کردن بر روی نکات مثبتت با تمرکز کردن بر روی کارهایی که تونستی انجام بدی ، به موفقیت هایی که کسب کردی به توانایی هایی که داشتی ، وقتی این کار رو انجام میدی ، وقتی این احساس قدرت رو ایجاد می کنی ، به این معناست ، بچه ها به این معناست که داری فرکانسی رو ارسال می کنی به جهان هستی که از جنس همین احساس بیشتر و بیشتر وارد زندگیت می کنه ها ، فکر نکن این احساس قدرت خوب احساس قدرتی بهت میده ، نه تنها احساس قدرت بهت میده ، نه تنها احساس بهتری بهت میده ، بلکه طبق قانون بی تغییر خداوند این فرکانس اتفاقات رو در آینده ایجاد می کنه . این احساس رو که در شما بوجود میاد رو دست کم نگیرید ، فکر نکنید برای اون لحظه است ، بابا این فرکانسه که داره ارسال می کنه که اتفاقات رو برات رقم می زنه . این اون لحظه نیست ، این این احساس قدرت اگر ادامه دار باشه که می گم دفتر ها بنویسید در موردش صحبت کنید ، اگر ادامه دار باشه ، ادامه دار باشه ، این داره اتفاقات رو رقم می زنه ، غیر از اینکه احساس خوبی داری شرایطی پیش میاد که همون احساس ثابت میشه در زندگیت بیشتر و بیشتر .اگر بتونی این این درک رو داشته باشید از متا فیزیک به قول قرآن بما کسبت ایدیهم ، بما قدمت ایدیهم ، اگر بتونید درک کنید این ارسال فرکانس رو اون وقت خیلی جدی تر عمل می کنید ، اون وقت از این احساس قدرت استفاده می کنید ، لذت می برید ، از اونور هم می دونید که این احساس قدرتی که الان حال من رو در این لحظه خوب کرده یه ستاره دنباله داریه که داره اتفاقات آینده رو  هم قشنگ می کنه ، داره نتایج آینده رو هم تغییر میده به نفع من ، داره از جنس همین ، حالا اگر منفی باشه داره نتایج آینده رو به ضرر من تغییر میده ، اگر مثبت باشه اون احساسه داره نتایج آینده رو به نفع من داره تغییر میده . اتفاقاتی که در لحظه بعدی زندگی شما رخ میده ، بچه ها از قبل مشخص نیست ها ، اتفاقاتی که در لحظه بعدی شما رخ میده ، اتفاقاتیه که شما با افکار و باورهاتون دارید می سازید . حتی اتفاقاتی که در یک ثانیه بعد رخ میده و شرایطی که در یک روز بعد ، یک هفته بعد ، و یک ماه بعد اتفاق می افته به خاطر فرکانس های ارسالی شماست . اگر فرکانس های ارسالی شما در قبل هم فرکانس های نامناسبی باشه ولی از الان شروع کنید به تغییر کردن اتفاقات در آینده نزدیک جنسش تتغییر می کنه و این رو اگر بتونی ادامه بدی جنس بهبود اتفاقات آینده و زیباتر شدن و موفقیت های بیشتر هی بیشتر و بیشتر میشه ، هی تغییر می کنه به سمت بهتر و بهتر شدن . نمی دونم چقدر این حرف ها رو باور می کنید . خود من مشکل دارم از اینکه همین شکلی که به شما میگم باور کنم ، خوب ، خود من نمی تونم ادعا کنم به همین شکلی که می گم تونستم باور کنم در لحظه به لحظه زندگیم . یه جایی تونستم باور کنم ، یه جایی هم نتونستم به این شکل باور کنم به یاد خودم بیارم . ولی این رو مطمئنم نتایجی که تو زندگیم گرفتم به اندازه میزان باور کردن این صحبت ها در ، در واقع در روزمره زندگیم ، نه فقط یک بار ، نه فقط با شنیدن یک فایل ، نه فقط این یک ساعتی که الان این حرف ها رو می شنوید ، نه در طول روز ، روز ها و روز ها مرور کردنش و به یاد آوردنش و عمل کردن به این آگاهی ها بوده که این نتایج رو رقم زده . هر چند که اگر بهتر بتونم عمل کنم که ، که در مسیرش هستم خودباوریه بیشتر میشه توانمندیه بیشتر میشه ، احساس قدرته بیشتر میشه ، نتایج هم بهتر و بهتر خواهد شد . عاشقتونم امیدوارم بنویسید ، بنویسید که دفترتون رو پر کردید ، بنویسید که تو موبایلتون نشستید مثلا صد ها و دویست و هزاران هزار مثلا از بچگی تون نوشتید در مورد کارهای که تونستید انجام بدید ، حتی کارهایی به ظاهر کوچیک ، و بنویسید چه انگیزه ای گرفتید و بنویسید قدرتی که به شما داد باعث شد که چه کارهایی رو شروع کنید و چه کار نیمه تمامی که چندین وقت نیمه تمام بود به خاطر این قدرتی که گرفتید انجامش دادید و پرونده اش رو بستید و نتیجه موفقیت آمیز ازش گرفتید ، بنویسید تو قسمت کامنت ها ، هم برای من هم برای بقیه بچه ها ، انگیزه ای بشه برای عمل کردن به این آگاهی ها .

هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد سالم خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید . خدانگهدارتون باشه .