به نام خالق آفرینش
سلام خدمت دوستان عزیزم
مقاله امروز آخرین روز زندگی من است
یادمه قبل از اینکه با قوانین آشنا بشم هیچ به این نکته مهم توی زندگی توجه نکرده بودم که زندگی خیلی کوتاه تر از آنچه که ما فکر میکنیم هست، از سال ۹۸ که با قوانین الهی آشنا شدم آروم آروم به این رسیدم که من تا ابد در این دنیای مادی زنده نیستم فقط یه مدت اندکی از ابدیتم رو در این کره خاکی اومدم تا با کارهای ارزشمندی که برای این جهان انجام میدم جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنم، با هر عملکردی که ما توی این دنیا داشته باشیم به پیشرفت خداوند کمک میکنیم
از زمانی که به این درک از زندگی رسیدم که من حتی از یک ثانیه بعد خودم خبر ندارم که آیا زنده هستم یا نه دیدگاهم به زندگی تغییر کرد هر روز با خودم فکر میکردم میگفتم اگر امروز آخرین روز زندگی من در این سفر مادی باشه چطوری زندگی میکنم؟
این سوالی که از خودم پرسیدم یه کلیدهایی در درونم روشن شد که رسیدم به اینکه من توی این دنیا هیچ وقت ابدی نخواهم شد و من نه به گذشته دسترسی دارم و نه از آینده ای که یک ثانیه بعد هم آینده منه هیچ اطلاعی ازش ندارم از اون روزی که به این درک رسیدم که من اومدم توی این دنیا تا لذت ببرم و من جانشین خداوند هستم بر روی زمین دیگه سعی کردم زندگی کردن در لحظه حال رو یاد بگیرم ببینید میگم هنوزم که هنوزه دارم سعی میکنم که همواره در لحظه ای که هستم زندگی کنم چون ممکنه امروز آخرین فرصتی باشه برای زندگی کردن من در این دنیا پس چرا باید این زندگی ارزشمندم رو با غرور، تنفر، دروغ، غیبت، حسادت، خشم ووووو خیلی چیزهای دیگه که احساس زیبای درونم رو بد میکنه توجه کنم؟
چرا نیام خداگونه تر باشم؟
مهربانتر باشم؟
رها تر باشم؟
بخشنده تر باشم؟
زیبابین تر باشم؟
متواضع تر باشم؟
...... دوست دارم جای خالی رو شما کامل کنید برام که دیگه میشه چطوری زندگی کنیم که هم در این دنیا آرامش و آسایش داشته باشیم هم در دنیای ابدی خودمون؟
من از وقتی که با این نگاه به زندگی، که امروز آخرین روز زندگی من است شروع کردم به زندگی کردن دیگه اون احساس بد قبلی رو نداشتم، از هر کسی که کینه ای به دلم بود رو خیلی راحت تونستم ببخشم و بگذرم چون میخواستم در دنیای ابدی خودم آرامش داشته باشم
به خانواده ام به عشقم به اطرافیانم بی قید و شرط محبت و دوست داشتن و عشق هدیه میدم، چون لاجرم از سمت خداوند این عشق رو دریافت میکنم و درونم لبریز میشه از عشق و آرامش خداوند
برای مال و اموال دیگران حسادت نمیکنم که چرا اون داره و من ندارم چون به این رسیدم که اگر امروز آخرین روز زندگی من باشه من هیچ چیزی حتی یک سرسوزن با خودم از این دنیا چیزی نمیبرم پس چرا الکی حسادت بورزم؟
میدونید وقتی به این فکر کنیم که من از این دنیا هیچی با خودم نمیبرم دیگه وابستگی های پوچ و تو خالی به مال و اموال این دنیا خیلی کمرنگ میشه
من یاد گرفتم که در همین لحظه که من زنده هستم، همین امروزی که من زنده هستم بیام جوری زندگی کنم که انگاری همه ی دنیا برای من ساخته شده و از وجود چیزی که همین الان دارم لذت ببرم، شاد باشم، حال دلم عالی باشه اون خواسته هایی که برای زندگی بهتر در این دنیا رو دارم لاجرم خودش وارد زندگیم میشه بدون هیچ زور و فشاری، ما خونه شیک، ماشین خفن، وسایل با کیفیت، پول و ثروت رو برای چی میخوایم؟
مگه غیر از اینکه حالمون خوب تر باشه؟
پس چرا در همین لحظه ای که هستیم حالمون رو خوب نگه نداریم؟
چرا حرص نداشته هامون رو بخوریم؟
چرا از داشته هامون لذت نبریم؟
اگر ما حالمون در لحظه ای که هستیم خوب باشه اگر آرامش درونی داشته باشیم اگر به این درک برسیم که آدمی آه است و دمی دیگه حال خوبمون رو گره نمیزنیم به عوامل بیرونی مثل خونه شیک، ماشین خفن،وسایل با کیفیت وووو، حال خوبمون رو گره میزنیم به اینکه من انسان ارزشمندی هستم که خداوند منو خلق کرده پس باید جوری زندگی کنم که یک ثانیه بعد فرشته مرگ گفت بریم آماده رفتن باشیم اون دنیا سرمون پیش خداوند پایین نباشه، شرمنده خداوند نباشیم که خدا بپرسه بنده ی من تو چطور زندگی کردی این نباشه که سرمون پایین باشه و بگیم من با دروغ، حسادت به مال اموال دیگران، کینه، تهمت، حرص خوردن، در کل با احساس بد زندگی ارزشمندی که بهم هدیه داده بودی رو به فنا دادم
جوری زندگی کنیم که وقتی خداوند بپرسه بنده ی من توی دنیا چطور زندگی کردی؟
سرمون بالا باشه و بگیم خدایا دمت گرم که منو خلق کردی من با عشق و لذت و حال خوب و احساس ناب از لحظه به لحظه زندگیم لذت بردم با هر امکانات ارزشمندی که در اختیارم قرار داده بودی من ازشون استفاده کردم، لذت بردم و الانم اینجام، چون میدونستم که هر لحظه ممکنه زمان سفرم در دنیا تمام بشه و بیام پیش تو سالم زندگی کردم با حال خوب و با عشق و محبت زندگی کردم چون میخواستم سرم پیش تو بلند باشه،چون میخواستم با افتخار بمیرم نه با حسرت بچها حالا به این فکر کنید که اگر امروز آخرین روز زندگی باشه چطور زندگی میکنید؟
خیلی دوست دارم دیدگاه های ارزشمندتون رو به اشتراک بذارید تا به درک بهتری از این موضوع برسیم
یه مثالی از خودم بزنم، من توی رابطه عاطفی که با استاد محمدی هستم که توی فایلهایی که در سایت در مسیر توحید دیدید رابطه ی ما رو، میدونید من توی این رابطه با این نگاه دارم زندگی میکنم که اگر امروز آخرین روز زندگیم باشه چطوری زندگی میکنم در کنار عشقم؟
میگم خوب بی قید و شرط عشق میورزم، سر هر موضوعی غر نمیزنم، حالم خوبه، احساسم خوبه، بحث نمیکنم، کنترل نمیکنم، عصبانی نمیشم،.......
میگم خوب اگر اینجوریه پس همین جوری عمل کن با عشق میگم چشم و من دارم اینجوری زندگی میکنم
میدونید وقتی با این نگاه که امروز آخرین روز زندگی من است زندگی میکنم، رها و آزادم از همه چیز دنیا وابسته به این دنیا نیستم فقط دلم میخواد لذت ببرم از مسیر درست، فقط میخوام عشقی که خداوند درونم جاری کردی رو پخشش کنم توی جهان
خیلی خوشحالم که دارم با این نگاه زندگی میکنم و به لطف خداوند زندگی فوقالعاده ای دارم تجربه میکنم
یه نکته ای رو هم در آخر بگم بهتون ببنید در این دنیا شیطان دشمن قسم خورده انسانه ما هر کاری کنیم اون جفتکش رو میندازه، من نمیگم تضاد نیست، تضاد همواره هست مهم اینجاست که با وجود تمام تضادهایی که در زندگی داری باز هم با این نگاه زندگی کن که امروز آخرین روز زندگی من است باید چطور زندگی کنم؟
باور کنید با این نگاه تضادها همشون خود به خود حل میشن، چطوری؟
همونطوری که تو حالت رو خوب نگه داشتی و بخاطر هیچ و پوچ حرص نخوردی.
امیدوارم هر روز با این دیدگاه که امروز آخرین روز زندگی من است زندگی کنید و زمانی که این سفر دنیاییمون تمام میشه با افتخار بریم پیش خدا نه با حسرت
عاشقتونم بی نهایت
(نرگس مریدی)
امروز آخرین روز زندگی من است
16
اکتبر